بنام خدای رسوا گر ظالمان
در این روزها سلفی های بی دین هر روز رسوایی دیگر بر دامن ناپاک و آلوده خود می افزایند؛ یکی از این فتواهای عجیب و غریب فتوای جهاد النکاح است که بسیاری از فاحشه ها و زناکاران را به سوریه کشاند و با خواندن سوره حمد زنان شوهر دار را به نکاح خود دراورده و یا با گفتن سه تکبیر هر زن و دختر را ملک خویش میکنند، در این پست ما ابتدا به سابقه این گونه فتواها در مذاهب اهل سنت اشاره میکنیم و در اخیر نوشتار لینک دانلود فیلم اعترافات مردانی که همسران خودرا به جهاد النکاح فرستاده اند را خواهیم گذاشت.
نزدیکی با محارم
ابن حزم در کتاب المحلی مینویسد:
ابو حنیفه وقتی حکم به زنا میکند که زن مطروفه باشد (یعنی زن مجانا خود را در اختیار کسی قرار بدهد)
اما اگر مزد و یا اجاره باشد، زنا نیست و حدی در آن جاری نمیشود....
در ادامه مینویسد :
بنا بر این فتوا دیگر هرکسی که خواست در ملاءعام زنا کند مشکلی ندارد و حدی بر آنها جاری نمیشود چون مقداری پول را مزد و یا اجاره عمل قرار میدهند ،
وی در ادامه مطلب مینویسد اصحاب ابی حنیفه حیله های ارتکاب معاصی را به گنه کاران و پیروان خود یاد میدهند تا جایی که یاد میدهند هرکسی که با مادر و دختر خود نیز عالما و عامدا نکاح ببندد و نزدیکی کند حدی بر او جاری نمیشود
المطروفة
:زن بی باکی که از هیچ مردی ابائی ندارد خود رابر همه عرضه میکند و میزبان
هر نا محرمی است (از همخوابی با هیچ کسی ابایی ندارد)
و به غیر از شوهرش چشم دارد.
- لا حد على من وطأ أمه أو ابنته!!
( إن أبا حنیفة لم یر الزنا إلا مطارفة* أما لو کان فیه عطاء و استئجار فلیس زنا و لا حد فیه و قال أبو یوسف ومحمد بن الحسن و أبو ثور و أصحابنا و سائر الناس هو زنا وفیه الحد ... ) إلى أن قال ( .... : وعلى هذا لا یشاء زان ولا زانیة أن یزنیا علانیة إلا فعلا وهما فی أمن من الحد بأن یعطیها درهما یستأجرها به، ثم علموهم الحیلة فی وطء الأمهات والبنات بأن یعقدوا معهن نکاحا ثم یطأونهن علانیة آمنین من الحدود، )
أقول : هل سنرى إعلان تأجیر أمهات و أخوات مارکة وهابیة للنکاح مع تخفیضات موسمیة ؟! ربما امسح و اربح !
________________________________________
2- پذیرایی از میهمان
ابن حزم مینویسد
ابن جریج گفته است : خبر داد مرا عطاء بن ابی رباح که گفت :مرد دخترش را به غلامش و فرزندو برادر ش حلال میکرد و همچنین زن دخترش را برای شوهرش حلال مینمود ؛ عطاء میگوید من این کار را دوست ندارم و برای من ثابت نشده است ،اما به تخقیق به من رسیده است که مرد دخترش را برای میهمانش میفرستد مرد دخترش را برای میهمانش میفرستد
ابومحمد گفته است که این نظر و فتوایی در میان فتاوا است و نظر سفیان ثوری نیز میباشد : و مالک (امام مالک رئیس فرقه مالکی اهل سنت ) و اصحابش گفته اند درین مورد اصلا حدی جاری نمیشود .
2- الکرم الوهابی یتجلى فی إرسال ولیدتهم إلى ضیفهم !
( قال ابن جریج : واخبرنی عطاء بن أبى رباح قال : کان یفعل یحل الرجل / صفحة 258 / ولیدته لغلامه وابنه وأخیه وتحلها المرأة لزوجها ، قال عطاء : وما أحب أن یفعل وما بلغنی عن ثبت قال : وقد بلغنی أن الرجل کان یرسل بولیدته إلى ضیفه * قال أبو محمد رحمه الله : فهذا قول وبه یقول سفیان الثوری : وقال مالک . وأصحابه لا حد فی ذلک أصلا ... )
( المحلى لابن حزم / ج 11 / ص 257 و 258 / ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر)
أقول : ربما لهذا یحبون زیارة بعضهم البعض کثیراً ... من یدری !!
________________________________________
خدایا مارا ببخش ...حتی با محارم ...مادران و خواهرانشان !!!!
ابن حزم مینویسد :
علماء در این زمینه اختلاف کرده اند یک طائفه گفته است : کسی که با مادر یا دختر و یا یکی از محارمش ازدواج کند و یا زنا نماید فرقی ندارد همه یکی است و این عقد هیچ اثری ندارد اگر عالم به تحریم و از روی عمد باشد و بر او حد زنا جاری میشود و فرزند در این نکاح ملحق نمیشود (به پدر)این قولنقل شده است از حسن، مالک و شافعی، و ابی ثور ؛و ابی یوسف و محمد بن حسن از یاران ابو حنیفه
فتوای مالک :
( وقد اختلف الناس فی هذا فقالت طائفة : من تزوج أمه أو ابنته أو حریمته أو زنى بواحدة منهن فکل ذلک سواء وهو کله زنا والزواج کلا زواج إذا کان عالما بالتحریم وعلیه حد الزنا کاملا ولا یلحق الولد فی العقد وهو قول الحسن . ومالک . والشافعی . وأبی ثور وأبی یوسف . ومحمد بن الحسن صاحبی أبی حنیفة :
مالک در این مساله بین نزدیکی به عقد و نزدیکی به ملک یمین (کنیز)فرق قائل شده است و گفته است :
در مورد کسی که مالک شود دختر برادر و یا دختر خواهر ،عمه ، خاله یا همسر پدر و یا همسر فرزند نسبی اش و یا مادر رضاعی یا دختر رضاعی یا و یا خواهر رضاعی را ؛
در حالیکه میدانند نزدیکی با آنها حرام است و نسبت آنها را نیز با خود میداند ولی باز هم با آنها نزدیکی نماید حدی بر او جاری نمیشود و فرزند نیز به او ملحق میشود (حلال زاده است) اما تنبیه میشود ...
إلا أن مالکا فرق بین الوطء فی ذلک بعقد النکاح وبین الوطء فی بعض ذلک بملک الیمین
فقال : فیمن ملک بنت أخیه . أو بنت أخته . وعمته . وخالته . وامرأة أبیه . وامرأة ابنه بالولادة وأمه نفسه من الرضاعة . وابنته من الرضاعة . وأخته من الرضاعة
وهو عارف بتحریمهن وعارف بقرابتهن منه ثم وطئهن کلهن عالما بما علیه فی ذلک فان الولد لاحق به ولا حد علیه لکن یعاقب ورأی أن ملک أمه التی ولدته . وابنته وأخته بأنهن حرائر ساعة یملکهن فان وطئهن حد حد الزنا ،
وقال أبو حنیفة
لا حد علیه فی ذلک کله ولا حد على من تزوج
أمه التی ولدته و ابنته و أخته و جدته و عمته و خالته و بنت أخیه و بنت أخته ؛ عالما بقرابتهن منه عالما بتحریمهن علیه ووطئهن کلهن فالولد لا حق به والمهر واجب لهن علیه ولیس علیه إلا التعزیر دون الأربعین فقط وهو قول سفیان الثوری ... )
( المحلى لابن حزم / ج 11 / ص 253 / ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر)
فتوای ابو حنیفه
ابو حنیفه میگوید حدی جاری نمیشود بر کسی که ازدواج کند با مادرش که اورا به دنیا او آورده است ؛دختر، خواهر ،مادر بزرگ ،عمه و خاله ،دختر برادر و دختر خواهر ش در حالیکه آگاه به قرابت و نسب آنها و عالم به حرمت ازدواج با محارم هم هست.و با آنها نزدیکی هم بکند ؛فرزند به او ملحق میشود و پرداخت مهریه هم واجب است و تنها باید تعزیر شود آنهم کمتر از چهل ضربه ؛ نظر سفیان سوری نیز همین است .
(تنها چیزی که توجیه گر این گونه فتاوا میباشد همان تصحیح نسب آلوده خودشان است که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت)
أقول
: و إن کان هناک عقد فکیف یصح هذا العقد أصلاً على الأم أو المحارم ؟! لعل
فتواهم هذه لإضفاء الشرعیة على نسب بطلهم المخضرم ، و الله أعلم !
________________________________________
4- جواز اجرای خطبه نکاح با زنی که ازدواج با او حرام است !!!!
((هرگاه
کسی زنی را که نکاح اش بر او حرام است به عقد خود در بیاورد و با او
نزدیکی کند بر او حدی واجب نیست .))به خاطر شبهه نکاح، اسبیحانی گفته است :
این نظریه ابو حنیفه و زفر است ،و أبو یوسف و محمدگفته اند اگر ازدواج کند با کسی که ازدواج با او حرام است و آگاه به حرمت آن باشد در این مورد شبهه ای نیست و بر او حد جاری میشود اگر نزدیکی نموده باشد و اگر نمیدانسته حدی بر او نیست ؛ اما آنچه که درست است دیدگاه و نظر ابو حنیفه و زفر است و بر این دیدگاه نسفی و محبوبی و غیر از ایندو مشی نموده اند.
( اللباب فی شرح الکتاب للشیخ عبد الغنی الغنیمی الدمشقی المیدانی / کتاب الحدود / ج1 / ص540 / ط دار المعرفة )
پناه بر خدا این چه فقهی است ؟ این چه دین و آئین است تفاوت این دیدگاه با نظریات فروید کجاست؟!!!!!!!
4- امرأة لا تحل لک فهل یجوز نکاحها ؟
( (ومن تزوج امرأة لا یحل له نکاحها فوطئها لم یجب علیه الحد)، لشبهة العقد، قال الإسبیجانی: وهذا قول أبی حنیفة وزفر، وقال أبو یوسف ومحمد: إذا تزوج محرمة وعلم أنها حرام فلیس ذلک بشبهة وعلیه الحد إذا وطئ، وإن کان لا یعلم فلا حد علیه، والصحیح قول أبی حنیفة وزفر، وعلیه مشى النسفی والمحبوبی وغیرهما، تصحیح. )
أقول : أعوذ بالله ، أی فقه وأی دین هذا؟ إنه دین فروید الذی لا یعرف إلا الجنس !
5- محیی الدین نووی و ازدواج با محارم
(( فصل ) اگر کسی زنی را اجاره کرد تا با او زنا نماید و یا با محرمی از محارم خود ازدواج نمود و نزدیکی نمود در حالیکه آگاه به تحریم آن بود حد بر او واجب میشود چون عقد تاثیری در جواز نزدیکی ندارد پس وجود چنین عقدی با عدمش یکی است .
و اگر یکی از محارم خود را مالک شد و با آنها نزدیکی نمود اینجا دو قول است :
1- حد بر او واجب است چون ملک باعث جواز نزدیکی با محارم نمیشود در هیچ حال پس حد ساقط نیست.
2- حدی بر او واجب نمیشود ؛که قول صحیح همین است ...
5- محیی الدین النووی ینقل لنا المزید
( ( فصل ) وإن استأجر امرأة لیزنی بها فزنى بها أو تزوج ذات رحم محرم فوطئها وهو یعتقد تحریمها وجب علیه الحد لانه لا تأثیر للعقد فی إباحة وطئها فکان وجوده کعدمه ، وإن ملک ذات رحم محرم ووطئها ففیه قولان ( أحدهما ) أنه یجب علیه الحد لان ملکه لا یبیح وطأها بحال فلم یسقط الحد ( والثانى ) أنه لا یجب علیه الحد ، وهو الصحیح ... )
( المجموع - محیى الدین النووی / ج 20 / ص 20 / ط دار الفکر )
6- و هناک المزید !
( رجل تزوج امرأة ممن لا یحل له نکاحها فدخل بها لاحد علیه سواء کان عالما بذلک أوغیر عالم فی قول أبى حنیفة رحمه الله تعالى ولکنه یوجع عقوبة إذا کان عالما بذلک )
( المبسوط للسرخسی / ج 9 / ص 85 / ط دار المعرفة 1406 هـ )
6- بازهم ازدواج با محارم از دیگاه ابو حنیفه
( سرخسی در کتاب المبسوط مینویسد :
اگر مردی با زنی که از مخارم اوست ازدواج کند و نزدیکی با او نماید حدی بر او واجب نمیشود ! چه عالم به تحریم و محرمیت با شد و چه نباشد؛ طبق دیگاه ابو حنیفه ولکن تنبیه میشود اگر عالم باشد .!!!
( حدثنا سلیمان بن شعیب عن أبیه عن محمد عن أبی یوسف عن أبی حنیفة بذلک حدثنا فهد قال ثنا أبو نعیم قال سمعت سفیان یقول فی رجل تزوج محرم منه فدخل بها قال لا حد علیه )
( شرح معانی الآثار - أحمد بن محمد بن سلمة / ج 3 / ص 149 / ط دار الکتب العلمیة الثالثة 1996 )
در روایت بالا که در کتاب شرح معانی الاثار آمده است بعد از ذکر سند میگوید :
ابو نعیم گفت : شنیدم از سفیان که میگوید در باره مردی که با یکی از محارمش ازدواج نموده و نزدیکی هم کرده است ؛ سفیان گفت : حدی بر او نیست.
سوال !ابوحنیفه ای که برای مسلمانان چنین فتاوایی میدهد آیا راضی میشود که با خواهر و مادر خودش این کار را بکند؟؟؟!!
أقول : "هل یرضى أبوحنیفة هذا لأمه أو لأخته حین یجیز ذلک للمسلمین ! أی خسة وانحطاط هذا ؟! ولا تعلیق أکثر."
_________________________________
7- حکم نکاح همسر پنجم یا خواهر زن
اکر کسی زن پنجم کرفت و یا با خواهر زن خود ازدواج کرد و نزدیکی هم نمود حدی بر او نیست طبق فتوای ابی حنیفه حتی اگر عالم به مساله هم باشد و فقط تعزیر میشود ...
7- الخامسة أو أخت الزوجة طالهم عطش الوهابیة الجنسی أیضاً
( کذلک إذا نکح محارمه أو الخامسة أو اخت امرأته فوطئها لا حد علیه عند أبى حنیفة وان علم بالحرمة وعلیه التعزیر وعندهما والشافعی رحمهم الله تعالى علیه الحد والاصل عند أبى حنیفة علیه الرحمة ان النکاح إذا وجد من الاهل مضافا إلى محل قابل لمقاصد النکاح یمنع وجوب الحد سواء کان حلالا أو حراما وسواء کان التحریم مختلفا فیه أو مجمعا علیه وسواء ظن الحل فادعى الاشتباه أو علم بالحرمة والاصل عندهما ان النکاح إذا کان محرما على التأبید أو کان تحریمه مجمعا علیه یجب الحد وان لم یکن محرما على التأبید أو کان تحریمه مختلفا فیه لا یجب علیه )
( بدائع الصنائع لأبو بکر الکاشانی / ج 7 / ص 35 / ط مکتبة الحبیبیة )
8- نزدیکی با مرده ، مادر ، خواهر رضاعی
در کتاب شرح کبیر
مساله: و اگر کسی با مرده ای نزدیکی نمود ویا مادر و خواهر رضاعی را مالک شد و با آنها نزدیکی نمود آیا تعزیر میشود ؟!بر دو وجه است :
طبق یک دیدگاه اگر با مرده ای نزدیکی نمود حد بر او جاری میشود و این نظر اوزاعی میباشد زیرا وطی در فرج آدمی شبیه وطی زنده است و اینکه این عمل از گناهان بزرگ است ...زیرا منجر به هتک حرمت میته شده است .
قول دوم این است که حدی بر او جاری نمیشود که قول حسن است ، ابوبکر (از فقهای اهل سنت) گفته است نظر من نیز همین است چون نزدیکی با مرده مثل نزدیکی نکردن است ...و کسی به ان اشتهایی ندارد و نفس انسان از این عمل خود داری میکند پس نیازی به حکم شرع نیست تا از آن منع نماید.
و اما کسی مالک مادر و یا خواهر رضاعی خود شد و با آنها نزدیکی نمود ؛ از اصحاب ما قاضی گفته است که بر او حد جاری میشود چون فرجی است که در هیچ حالت حلال نمیشود پس با نزدیکی نمودن حد بر او واجب میشود مانند نزدیکی با پسر؛ اما عده ای از اصحاب ما گفته اند که حدی بر او و اجب نمیشود و این قول اصحاب رأی (ابوحنیفه)و شافعی است ....
8- الأخت من الرضاع !
( ( مسألة ) ( وان وطئ میتة أو ملک امة أو اخته من الرضاع فوطئها فهل یحد أو یعزر ؟ على وجهین ) إذا وطئ میتة فعلیه الحد فی أحد الوجهین وهو قول الاوزاعی لانه وطئ فی فرج آدمیة أشبه وطئ الحیة ولانه اعظم ذنبا واکثر اثما لانه انضم إلى فاحشته هتک حرمة المیتة ( الثانی ) لا حد علیه وهو قول الحسن ، قال ابو بکر وبهذا اقول لان الوطئ فی المیتة کلا وطئ لانه عوض مستهلک ولانها لا یشتهى مثلها وتعافها النفس فلا حاجة إلى تسرع ( شرع ) الزاجر عنها ، واما إذا ملک أمة ( أمه ) أو أخته من الرضاع فوطئها فذکر القاضی عن أصحابنا ان علیه الحد لانه فرج لا یستباح بحال فوجب الحد بالوطئ فیه کفرج الغلام وقال بعض أصحابنا لا حد فیه وهو قول اصحاب الرأی ، الشافعی لانه وطئ فی فرج مملوک له یملک المعاوضة عنه وأخذ صداقه فلم یجب الحد علیه کالوط فی الجاریة المشترکة .... )
( الشرح الکبیر لعبدالرحمن بن قدامه / ج 10 / ص 185 و186 / ط دار إحیاء الکتب العربیة )
مستند جهاد النکاح کلیک کنید
معاویه
و دادن حق السکوت!+سند[228]
انتقال
منبر نبوی به شام+سند[175]
قتل
عبدالرحمان بن خالد+سند[405]
معاویه
و نبش قبور صحابه+سند[523]
آرزوی
معاویه در دفن نام رسول+سند[1427]
دیدگاه
نوه معاویه درباره وی!+سند[644]
کشتن
کودکان هم نام علی +سند[600]
مروانیها
و ناسزاگویی به امام علی+سند[565]
معاویه
از دیدگاه محمد بن ابی بکر+سند[649]
معاویه
از دیدگاه قیس بن سعد+سند[603]
سب
امام علی تا زمان عمر بن عبد العزیز+سند[614]
سر
بریدن و گردادندن آن+سند[936]
خداى
را سپاسگزار باش و عورتت را+سند[1675]
استواری
حکومت بنی امیه با سب+سند[1646]
علی
(ع) سبب بروز فاجعه در مدینه!+سند[2001]
ورود
بر معاویه ورود بر قوم عاد+سند[1548]
قطع
گردن و رابطه آن با مدح صحابه!+سند[1576]
مخالفت
با حدیث طیر!+سند[1514]
هزار
تازیانه ، جزای نقل فضائل حسنین!+سند[1467]
شلاق
جزای عدم لعن امام علی+سند[1535]
لعن
امام علی توسط بنی امیه+سند[1583]
تهمت
ارتداد به امیر المؤمنین!+سند[1423]
تهمت
خیانت به امیر المؤمنین!!+سند[1513]
نفرین
عایشه بر معاویه و عمرو +سند[1558]
لعن
معاویه در قنوت امیرالمومنین"ع"+سند[1698]
لعن
معاویه در سیره علوی+سند[1615]
تحریف
روایت منزلت !+سند[1393]
لعن
امام علی در هفتاد هزار منبر+سند[1330]
همه
فهمیدند بجز رسول!!+سند[1775]
معاویه
و نهی از نقل حدیث+سند[1742]
دلایل
وجوب لعن و کفر معاویه+سند [2033]
معاویه
و تجارت شراب !!! +سند[1659]
سزای
ناسزا نگفتن به امام علی+سند[1838]
دستور
معاویه ، به سبّ امام در مسلم+سند[1581]
اشکال
علمای اهل سنت به معاویه+سند[1695]
نقش
معاویه در قتل عثمان+سند[1479]
شهادت
عمار،سند بطلان معاویه+سند[1604]
حکم
قیام ناکثین و قاسطین +سند[1329]
صدور
حکم برای معاویه+سند[1350]
معاویه موجود ازلی !!!+سند[1382]
معاویه
، بالاتر از حضرت عیسی(ع)!!+سند[1716]
رحمت
در لعن معاویه!+سند[1788]
سب
امام علی در صحاح+سند[1795]
کشتن
شیعیان علی+سند[1596]
مخالفت
معاویه با قدر زکات+سند[1274]
سزاوتر
دانستن به خلافت از عمر+سند[1259]
معاویه
و آیه کنز+سند[1599]
معاویه
و نهی از نقل حدیث+سند[1605]
معاویه
دروغگو+سند[1583]
پوشیدن
لباس ابریشمی+سند[1555]
امر
به اکل مال به باطل +سند[1126]
معاویه
و آیه کنز+سند[1042]
معاویه
لایق تر از عمر+سند[1039]
بی
توجهی به معاهدات+سند[1069]
تقیه
تمام مردم از معاویه+سند[1185]
معاویه
یکی از قاتلین عثمان+سند[2025]
کشتن
معاویه و عمرو بن عاص+سند[1620]
کتابت
وحی!!؟؟+سند[1416]
معاویه
از نسل شجرة ملعونة+سند[2108]
ایراد
خطبه بر روی منبر در مکه+سند[1615]
گسترش
عدل وداد در زمان معاویه+سند[1799]
پیمان
شکنی معاویه+سند[2064]
پیامبر
و تعیین خلیفه+سند[1402]
عدم
دفاع از معاویه+سند[1431]
قتل
عمرو بن حَمِق+سند[1542]
کشتن
دوستداران علی+سند[1651]
تصریح
بر کفر معاویه+سند[1767]
جلوگیری
از گریه بر عایشه+سند[2010]
معاویه
امین خدا!+سند[1525]
فضایل
دایی جان+سند[1983]
معاویه
کاتب وحی+سند[1830]
اجابت
نفرین پیامبر +سند[2620]
شباهت
ظاهری معاویه+سند[1959]
قتل
محمد بن ابى بکر+سند[1534]
معاویه
قاتل امام حسن علیه السلام+سند[2244]
نماز
جمعه در چهارشنبه+سند[1740]
اسلام
معاویه+سند[1896]
رباخواری
معاویه+سند[2329]
معاویه
و مرگ عایشه+سند[5016]
معاویه و منع نقل حدیث+سند[1784]
معاویه
و ربا+سند[1816]
دین
معاویه در زمان مرگ+سند[1575]
حدیث
لا اشبع اللّه بطنه+سند[1972]
عدم
اعتماد به معاویه+سند[1206]
الحاق
زیاد به ابوسفیان+سند[2225]
خوشحالی
از شهادت امام حسن+سند[2062]
معاویه
و شهادت امام حسن+سند[1758]
معاویه
و قتل امام حسن+سند[1204]
معاویه
و لعن حسنین (ع)+سند[2012]
تعیین
جانشین+سند[2276]
مغیرة
بن شعبه و علی+سند[2656]
معنای
اسم "معاویه"+سند[2988]
نسل
شجرة ملعونة در قرآن+سند[2901]
معاویه
از دیدگاه معن بن یزید+سند[1738]
فقط
یک شکم سیر+سند[1299]
معاویه
مسلمان نمی میرد+سند[1306]
لعن
بر معاویه در قنوت+سند[1730]
چهار
صد هزار درهم جایزه جعل حدیث+سند[1333]
ختم
مجلس با لعن ابوتراب!+سند[1777]
دیدگاه
نوه معاویه درباره وی!+سند[1398]
معاویه
ونماز عیدین+سند[1363]
فضایل
معاویه+سند[1933]
کتابت
وحی معاویه!!+سند[1552]
سنگسار
و قتل معاویه+سند[1665]
آرزوی
معاویه و دفن نام پیامبر+سند[1625]
امام
احمد و علی(ع)+سند[1199]
لعن
امیرالمومنین در منابر+سند[1186]
بفرمایید
مشروب!+سند[1576]
دیانت
معاویه در زمان مرگ+سند[1277]
سنت
رسول الله و معاویه+سند[1360]
خال
المومنین فقط معاویه؟+سند[1722]
اندر
فضایل معاویه!!!+سند[1383]
نسب
امیر معاویه+سند[3197]
تعیین
غیر شرعی جانشین+سند[1169]
رسوایی
های معاویه و ...+سند[1433]
عایشه
و نفرین معاویه+سند[1542]
علی
را سب کنید+سند[2164]
ناصبی
بودن معاویه+سند[2243]
ترور
توسط خال المومنین+سند[1278]
چرا به ابو تراب دشنام نمی دهی؟+سند[1346]
معاویه
و پیامبر و پیامبرى+سند[1161]
معاویه
از نظر پیامبر اکرم+سند[1510]
چرا
صدای لبّیک دیگر نمی آید؟!+سند[1741]
خلیفه!
بر ما ببخشای!+سند[1027]
شرب
خمر خال المومنین+سند[1609]
گسترش
عدل وداد در زمان معاویه؟!+سند[1337]
حرمت
مسجد و منبر+سند [2049]
مواضع
سلف صالح در مورد معاویه+سند[2150]
خیانت
معاویه در فروش کالا+سند[1193]
روضه امام حسین علیه السلام شیعهام کرد
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ «حجت الاسلام والمسلمین شریف زاهدی» طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیع گرویده در دانشکده علوم قرآنی قم جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود:
«بنده محمد شریف زاهدی اهل نیکشهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزههای علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین (علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مکتب نورانی اهلبیت علیهم السلام مشرف شدم.
یکی از اساتیدم «مولوی عیسی ملازهی» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی که برایشان مشکلی ایجاد میشد و نمیتوانست به مسجد برود، بنده را به جای خود میفرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. میخواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب کرد.
کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه میگوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه میگویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغهایی میگوید. نزدیک حسینیه شدم. میخواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولویها بر تن من بود.
آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبتهای روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. میگفت : "در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودهاند : «إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از کتابهای اهل سنت مطالبی به همراه آدرسهایشان بیان میکرد".
این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتابهای اهل سنت را مطالعه کرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند کتابهای شیعه را نخوانید؛ گمراهکننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمیگویند کتابهای اهل سنت را نخوانید که گمراه میشوید؟، فقط علمای ما چنین میگویند؟
سخنرانیاش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشکهای من ملای سنی که تا آن لحظه، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم.
قبل از آنکه روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فکرم را به خود مشغول کرده بود. طاقت نیاوردم. به کتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم.
البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در کتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آنکه دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا کردم و پس از آن، کتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است که از کتابهای ما نقل میکنند، پس معلوم است که خیلی از کتابهای ما را مطالعه کردهاند و مطالب زیادی از ما میدانند.
آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر میکردم نمیتوانستم خودم را قانع کنم! از خود سؤال میکردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ میکنند، واقعا مشرکند؟!" لحظهای با خودم فکر کردم، عجیب است! آنطور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهلبیت پیامبر محبت میورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه میکنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند.
بعد از این بود که تحقیق درباره تشیع را آغاز کردم و اولین بار با مطالعه کتاب شبهای پیشاور نوشته «مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» بسیاری از حقایق برایم روشن شد و میدیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنت در این کتاب ذکر شده، مورد تایید همه فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود.
سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتابهای بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم که این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.»
پرسش وپاسخ با عالم سنی که شیعه شد
سئوالات بی پاسخ شیعه از اهل سنت و
وهابیت!؟
به نام خدای مهربان
دوست حق جوی من سلام و درود بر شما:
از هر فرقه ای که هستید ،چند لحظه ای درنگ کنید و عجولانه داوری نکنید ،نه بی دلیل بپذیرید و نه بدون دلیل انکار کنید.
سؤالاتی رو که پیش رو دارید تنها بخشی از سؤالاتی است که شیعیان از وهابیت دارند و البته آنها هم جوابی منطقی و مستدل و همچنین مستند از متون معتبر علمی نداشته و در حقیقت اینها سؤالاتی است بی جواب.
و اینک قضاوت را به عهده خودتان واگذار می کنم.
الف – خلافت و امامت:
1 – آیا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه ؟
- اگر خوب است چرا می گویند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه تعیین نکرد ؟
- اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند ؟
- و اگر تعیین خوب نیست چطور مانند عبد الله بن عمر به پدرش اعتراض کرد . (1)
پی نوشت: 1- عبدالله در آخرین لحظات زندگی پدرش به او گفت : مردم گمان کرده اند که خلیفه تعیین نمی کنی ، همانا اگر برای گله شتران یا گوسفندانت چوپانی تعیین کنی ، سپس او گله را رها کن و به جانب تو آید ، عمل او را ضایع می دانی ، پس نگهبانی مردمان مهمتر است .
صحیح مسلم ، کتاب الاماره ، باب الاستخاف و ترکه ، حدیث دوم 1455/3 ، و السننن البیهقی ، کتاب قتال اهل البغی ، باب الاستخلاف ، حدیث سوم ، 149/8 ، و حلیه الاولیاء ، عمربن الخطاب 44/1 .
2- چرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بستر بیماری فرمودند : « دوات و قلم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید » (1)
عمر گفت :« درد بر او غلبه کرده و کتاب خدا ما را بس است »؛ ولی هنگامی که ابوبکر خواست وصیت بنویسد نگفت درد بر او غلبه کرده کتاب خدا ما را بس است ؟
پی نوشت: 1:- عمر گفت : ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم غلبه الوجع و عندنا کتاب الله حسبنا ، صحیح البخاری ،کتاب العلم باب کتابه العلم ، ج 120/1
3- متقی هندی این حدیث را از عمر نقل می کند که گفت : « هیچ امتی پس از پیامبرش با هم اختلاف نکردند مگر این که گروه باطل آنها ب گروه حق پیروز شدند . » (1) با توجه به این حدیث اختلاف سقیفه ، پیروزی ابوبکر و عمر ار چگونه توجیه می کنید ؟
پی نوشت: 1-ما اختلفت امه بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها علی اهل حقها ، کنزالعمال کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه ، 183/1 ، حدیث 929 .
4- اگر نحوه بیعت گیری و انتخاب خلیفه در سقیفه صحیح بود، چرا عمر آن را « فلته » ( یعنی کار ناگهانی و بدون تدبیر و فکر ) نامید ؟
5- اگر بیعت با کسی بدون مشورت جایز است چرا عمر تهدید به قتل کرد و گفت :« اگر بعد از این کسی چنین کاری کند بیعت کننده و بیعت شونده کشته خواهند شد .» و اگر حرام است و موجب مهدور الدم شدن ، چرا این حکم را در جریان سقیفه جاری نکرده و جاری نمی دانید ؟ (1)
پی نوشت: 1-صحیح البخاری ، کتاب المحاربین ، باب الحبلی من الزنا ، 585/8 ، در ضمن یک حدیث طولانی .
6- اگر هدف و نظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مساله خلافت ، تعیین ابوبکر یا عمر بود چرا آنان را در مرض رحلتش که قبلا پیش بینی نزدیک شدن رحلتش را نیز فرموده بود ، آنان را اعزام به جبهه تحت فرماندهی اسامه نمود و تاکید فراوان هم بر حرکت آن لشکر می فرمود ؟
7 – شما می گویید ابوبکر و عمر مصداق آیه ای هستند که می فرماید : « وعدالله الذین آمنوا منکم و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الارض » ، خداوند وعده داده افراد با ایمان و عمل صالح را به خلافت در زمین برساند .
اگر ابوبکر و عمر دستور حضرت را عمل می کردند (1) و همراه لشکر اسامه از شهر بیرون می رفتند مسلماَ شخص دیگری خلیفه می شد ، بنابراین چگونه اطاعت نکردن از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زمینه اجرای وعده الهی شد ؟ لذا سزاوار است کمی در آیه شریفه دقت کنید و ببینید چه کسانی آیات شریفه را تفسیر به رای می کنند !!
پی نوشت: 1 - البخاری ، کتاب المحاربین ، باب الحبلی من الزنا ، 585/8 ، در ضمن یک حدیث طولانی .
8- عقل می گوید برای فرماندهی لشکر باید تواناترین و مدیرترین و شجاع ترین انتخاب شود ، چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را فرمانده یک گروه اعزامی برای جهاد قرار نداد ؟ و چرا اسمه را فرمانده (1) و آنان را فرمانبر قرار داد و آنها را الیق در این فرماندهی ندانست ؟ چگونه کسی که برای فرماندهی یک لشکر سزاوار نیست ، برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که مقامی است بسیار بالاتر ، لایق باشد !
پی نوشت : 1 – تاریخ یعقوبی می نویسد : و کان فی الجیش ابوبکر و عمر ... فلما اشتدت علیه (صلی الله علیه و آله و سلم ) قال : انفذوا جیش اسامه ! فقالها مراراَ و اعتلَّ اربعه عشر یوماً . ص 113 .
ابوبکر و عمر داخل در لشکر اسمه بودند ( اسمه فرمانده آنان بود ) ... زمانی که بیماری پیامبر شدت یافت حضرت فرموند: لشکر اسامه را به حرکت در آورید و یاری کنید ؛ این امر را بارها فرمود و لکن این لشکر چهارده روز معطل ماند .
9- شما می گویید حضرت علی علیه اسلام خلفا را قبول داشت و حال آن که عمر می گوید : « حضرت علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر ، ابوبکر را دروغگو و گنهکار و نیرنگ باز می دانست ؟ »
شما راست می گویید یا عمر !؟ (1)
و نیز طبری می گوید : « مردی از زهری پرسید : آیا حضرت علی علیه السلام شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد ؟ پاسخ داد : نه تنها حضرت علی (ع) بلکه احدی از بی هاشم نیز با او بیعت نکردند . » (2)
آیا شما راست می گویید یا علماء و مورخین شما ؟
پی نوشت : 1 - « فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً » صحیح مسلم ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء ، در ضمن یک حدیث طولانی . ج 1379/3 .
2 – تاریخ الطبری ّ ، حوادث سنه 11 ، حدیث السقیفه 448/2 .
10 – خلیفه دوم شش نفر را تعیین کرد و گفت اینها از میان خود یک نفر را انتخاب کنند ، یعنی هر یک از اینها لیاقت رهبری امت اسلامی و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارند ، بعدا گفت : « اگر کسی از آنها مخالفت کرد ، گردنش را بزنید ! » (1 )
چگونه کسی که لیاقت خلافت دارد جایز القتل می شود ؟
پی نوشت 1: – تاریخ الطبری ، حوادث سنه 23 ، قصه الشوری ، 294/3 ، الکامل لابن اثیر ، ذکر قصه الشوری ، سنه 23 ، 67/3 و...
-------------------------------------------------
ب – صحابه:
1 – آیا صحابی بودن امری اختیاری است یا نه ؟ اگر اختیاری نیست چرا ارزش کار صحابه به خاطر یک امر غیر اختیاری بیشتر بلکه چندین برابر عمل دیگران باشد ؟ آیا با حکیم بودن خداوند سازگار است ؟ (1)
پی نوشت: 1 – عن ابی سعید الخدری رضی الله عنع قال قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم : لا تسبوا اصحابی فلو انّ احدکم انفق مثل احدٍ ذهبا ، ما بلغ مدَّ احدهم ، و لا نصیفه .
2 – تنها دیدن و رویت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه تاثیری دارد که هر کس ایشان را دیده عادل و مانند ستاره وسیله هدایت شده است ؟
3 – شما می گویید همه صحابه عادل بوده اند و بخاری می گوید : ولید بن عقبه صحابی شراب خورد (1) آیا شما دروغ می گویید یا بخاری ؟ و یا شراب خوردن و معصیت و نافرمانی خدابه عدالت ضرر نمی زند ؟
پی نوشت :1 – صحیح البخاری ، کتاب فضائل اصحاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم باب مناقب عثمان بن عفان ، 75/5
4 – شما می گویید خداوند گناهان صحابه را مانند فرار از جنگ احد بخشیده است . آیا اگر یک قاتل یا دروغگو و شرابخوار را خداوند بخشید ، معنایش این است که او گناه نکرده و همیشه عادل بوده است ؟ اگر چنین نیست فرضا خداوند گناهان برخی صحابه را بخشیده باشد چگونه این بخشش سبب عدالت آنان و پذیرش همه نقلهای آنان و حجیت آنان می شود ؟
5- شما می گویید همه صحابه ( یعنی همه مسلمانانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیده اند ) راستگو بوده اند و تمام روایات را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون تحقیق می پذیرند ، در حالی که قرآن می گوید : بعضی از مسلمانها ( از صحابه) به همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت رابطه مشروع دادند . (1) آیا آن گروه از صحابه راستگو بودند ؟ یا دروغگو بودند ؟
پی نوشت : 1- قوله تعالی : « ان الذین جاوا بالافک عصبه منکم » نور / 11 و و صحیح البخاری ، کتاب الشهادات ، باب تعدیل النساء بعضهن بعضاًبه نقل از عایشه حادثه را نقل می کند . 347/4 .
6 – قرآن می گوید : « اگر فاسقی خبری را برای شما آورد در باره اش تحقیق کنید . » (1) مفسیرن و محدثین شما می نویسند این آیه به مناسبت دروغی نازل شد که ولید بن عقبه ( صحابی) به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت . (2) آیا دروغگو بودن ولید بن عقبه را می پذیرید ؟ یا مفسرین و محدثان خود را دروغگو می دانید ؟ یا اینکه می گویید تمام صحابه راستگو بوده اند و نعوذ بالله قران کریم ....؟
پی نوشت : 1 - « یا ابها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا» حجرات /6 .
2- روح المعانی ، الالوسی ، ذیل آیه شریفه از احمد و ابن ابی الدنیا و الطبرانی و ابن منده و ابن مردویه به سند جید حدیثی به همین معنانقل می کند ، 144/16 .
7- شما می گویید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : « اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتیدیتم » اصحاب من مانند ستارگان اند ، از هر کدام پیروی کنید هدایت می شوید .
و در صحیح بخاری نوشته ولید بن عقبه صحابی بود و شراب خورد ( نماز صبح را چهار رکعت خواند سپس به مردم گفت : آیا می خواهید بیشتر بخوانم .( (1)
عثمان دستور داد او را هشتاد تازیانه زدند . (2) . از شما می پرسیم : آیا به نظر شما اگر کسی از او پیروی کند و شراب بخورد هدایت شده است ؟
پی نوشت: 1 – ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، کتاب فضائل اصحاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، مناقب عثمان ، شرح حدیث 3696 ، 186/8
2 – صحیح البخاری ، کتاب کتاب فضائل اصحاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، باب مناقب عثمان بن عفان 75/5 ، عثمان در این زمینه می گفت : اما ما ذکرتَ من شان الولید فسناخذ فیه بالحق ان شاء الله ثم دعا علیا فامره ان یجلده فجلده ثمانین .
8 – ( با توجه به روایت سوال 7 ) خالد بن ولید صحابی مالک بن نویره را کشت و همان شب با زنش زنا کرد (1) آیا اگر کسی به او اقتدا کند و با زن مردم زنا کند به نظر مشا هدایت شده است ؟
پی نوشت : 1– الکامل فی التاریخ ، حوادث نسه 11 ، حدیث السقیفه و خلافه ابی ابکر 359/2 .
9 – ( با توجه به روایت سوال 7 ) قرآن مجید در سوره جمعه می فرماید : « جمعی از صحابه نماز را ترک کردند و سراغ تجارت و لهو و لعب رفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها گذاشتند (1) آیا اگر مسلمانان به آنها اقتداء کنند و به جای نماز جمعه سراغ لهو و لعب ( خوانندگی و نوازندگی ) بروند ، به راه هدایت رفته اند ؟
پی نوشت : 1– قوله تعالی : « و اذا رَاَوا تجاره او لهواًانفضوا الیها و ترکوک قائما قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره و الله خیر الرازقین . » جمعه /11 .
10- ( با توجه به روایت سوال 7 ) قرآن کریم می گوید : « جمعی از صحابه از جنگ احد و حنین فرار کردند و هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را صدا زد توجه نکردند (1) آیا به نظر شما اگر کسی به آنها اقتدا کند و از جنگ و جهاد فرار کند هدایت یافته است ؟
پی نوشت : 1 – قوله تعالی : « اذ تصعدون و لا تلوون علی احد و الرسول یدعوکم فی اخریکم فاثابکم غما بغم لکیلا تحزنوا علی مافاتکم و لا ما اصابگم و الله خبیر بما تعملون » آل عمران /153.
11 - ( با توجه به روایت سوال 7 ) سعد بن عباده انصار که از صحابه به شمار می آید هرگز با ابوبکر بیعت نکرد ، یعنی او را به خلافت قبول نداشت (1) چرا کسانی را که خلافت ابوبکر را قبول ندارند و پیرو سعد بن عباده می باشند ، هدایت یافته نمی دانید ؟
پی نوشت : 1 – عسقلانی در کتاب الاصابه فی تمییز الصحابه در شرح حال سعد می گوید : « قصته فی تخلفه عن بیعه ابی بکر مشهوره » جریان عدم بیعت سعد با ابوبکر مشهور و معروف است . 80/3 و الکامل فی التاریخ ، حوادث سنه 11 ، حدیث السقیفه و خلافه ابی بکر 331/2.
12 - ( با توجه به روایت سوال 7 ) صحیح بخاری نقل می کند : « عده ای از صحابه با هم دعوا و نزاع نمودند و با دست و چوب و لنگ کفش به جان هم افتادند » (1)
آیا اگر مسلمانان امروز نیز به جان هم بیفتند و چوب و لنگه کفش نثار یکدیگر کنند نجات یافته و هدایت شده اند ؟
پی نوشت : 1 – صحیح البخاری ، کتاب الصلح ، باب ما جاء فی الاصلاح بین الناس ، حدیث 1و 2 ، 360/4
ناسزاگویی و لعن به صحابه
13– ( با توجه به حدیث « اصحابی کالنجوم ») عمر به صحابی اهل بدر ( حاطب بن ابی بلتعه ) ناسزا گفت و او را منافق نامید (1) بنابر این سب و ناسزاگویی به صحابه ، به پیروی از عمر است که او نیز صحابی وبده و پیروی از او موجب هدایت است !!!
پی نوشت : 1- صحیح مسلم ، کتاب فضائل الصحابه ، باب من فضائل اهل بدر رضی الله عنهم و قصه حاطب بن ابی بلتعه ، ح 161 ، ج 1941/4 ؛ و اسد الغابه فی معرفه الصحابه ، لابن الاثیر ، ترجمه حاطب بن ابی بلتعه ، 361/1 .
14 – عایشه یکی از صحابه بود و به عثمان صحابی و خلیفه سوم اهانت می کرد و او را « نعثل » می نامید (1) ( نعثل به کفتار گفته می شود و نیز نام یک فرد یهودی بود) هدفش هر کدام باشد یک ناسزا محسوب می شود ، پس پیروی از عایشه ام المومنین و اهانت به عثمان ، راه هدایت است !!
پی نوشت 1- تاریخ الطبری ، حوادت سنه 36 ، قول عائشه – رضی الله عنهما – والله لاطلبن بدم عثمان ، 476/3.
15- عایشه ( صحابیه ) پس از آن که برادرش (محمد بن ابی بکر ) به دستور معاویه کشته شد بعد از هر نماز معاویه را نفرین می کرد (1) ، پس نفرین به معاویه ، اقتدای به عایشه است و نیز موجب هدایت !!
پی نوشت : 1 – الکامل فی التاریخ ، حوادث سنه 38 ، ذکر ملک عمرو بن العاص ، 357/3 .
16- صحیح مسلم از قول عایشه نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دو تن از صحابه را نفرین کردند. (1) آیا با وجود نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای صحابه ، باز هم لعن هر یک از صحابه را که نوعی نفرین است گناهی بزرگ و احیانا موجب کفر و مهدور الدم شدن می دانید ؟
پی نوشت : 1- صحیح مسلم ، کتاب البر و الصله و الآداب ، باب من لعنه النبی صلی الله علیه و آله و سلم او سبه او دعا علیه ، حدیث اول 2007/4 .
---------------------------------------------------
ج – کتمان واقعیات:
وزیر بودن حضرت علی علیه السلام:
1 – چرا برای توده مردم نمی گویید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یوم الدار یا یوم الانذار تمام خویشان خود را جمع کرد و به آیین مقدس اسلام دعوت نمود و سپس فرمود : « و قد امرنی الله تعالی ان ادعوکم الیه فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم » هیچ یک از حاضرین دعوت آن را نپذیرفتند تنها حضرت علی بن ابی طالب پذیرفت و عرضه داشت : « انا یا نبی الله اکون وزیرک عله . » (1)
و چرا نمی گویید که بسیاری از علماء و بزرگان این خبر را یا تحریف نموده اند و یا کاملا از مجامع روایی خو خذف نموده اند . کما این که در تفسیر طبری در ذیل آیه 214 شعراء دست خوش تحریف شده است و می گوید :
فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و کذا و کذا (2)
پی نوشت : 1- تاریخ الطبری ، ذکر الخبر عما کان من امر نبی الله صلی الله علیه و آله و سلم ، 63/2 .
2 – جامع البیان ، طبری 149/11 .
کتمان فضائل حضرت علی علیه السلام:
2 – در باب فضائل اهل بیت آیا تا به حال شنیده اید که امام حنابله احمد بن حنبل در رابطه با فضائل امیر المومنین ، علی بن ابی طالب علیه السلام می گوید :
« ما جاء لاحد من اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما جاء لعلی بن ابی طالب علیه السلام » (1)
آن چه که برای علی بن ابی طالب از فضائل نقل شده برای احدی از صحابه رسول خدا ان فضیلت نقل نشده است . و این در حالی است که هر گاه به صحیح بخاری و مسلم و کتب روایی دیگر مراجعه می شود ، قضییه بر عکس است و فضائل اهل بیت علیهما السلام کمتر از دیگران نقل شده است .
پی نوشت :1 – فضایل الصاحبه ، علی بن ابی طالب و المستدرک علی الصحیحین ، من مناقب امیر المومنین علی بن ابی طالب 108/3 و تاریخ دمشق ، ج 63/3 ، ح 1108 .
جریان سقیفه به نقل از عمر:
3 – چرا در حضور عموم مردم مسلمان ، نمی گویید که در روز سقیفه ( روزی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمودند ) مسلمانان صدر اسلام برای انتخاب خلیفه اختلاف و نزاع کردند ، به طوری نزاع آنان بالا گرفت و شخصی فریاد برآورد : « قتلتم سعد بن عباده » سعد بن عباده را کشتید . عمر گفت : خدا او را بکشد و بسیاری از اصحاب در این گیر و دار مخالفت خود را اعلام داشتند ؟ (1 )
پی نوشت : 1 – صحیح البخاری ، کتاب المحاربین من اهل الکفر و الرده ، باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت 585/8 ؛ و تارخ الطبری حوادث سنه 11 ، حدیث السقیفه 445/2 .
وضوی پیامبر:
4- چرا برای مردم نمی گویید که روش وضو گرفتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ((1 و امیر المومنین علیه اسلام (2) و بعضی صحابه مسح بر پاهایشان بوده و حال این که این طریقه (3) ( که از قرآن کریم (4) و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (5) استفاده می شود ) در نزد شما ترک شده و به جای آن دستور به شستن پاها می دهید ؟
پی نوشت : 1 – عن عبدالله بن زید : ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم توضا فغسل وجهه ثلاثا ویدیه مرتین و مسح براسه و رجلیه مرتین . از عبدالله بن زید ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وضو گرفت . پس سه مرتبه صورت شریف اش را شست و دو مرتبه دستهایش را شست و سر مبارک و دو پای خود را مسح نمود. ( المصنف – ابن ابی شیبه – کتاب الطهارات – فی الوضوء کم هو مره ح 4 ، 18/1 و کنز العمال ، آداب الوضوء – ح 26922 –ج 451/9 و سنن الدارقطنی کتاب الطهاره ، باب وضو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم – ج 82/1 ح 11 ) و نیز عثمان وضوء پیامبر را به همین صورت بیان می کند : « و مسح براسه و ظهر قدمیه » پیامبر سر ور روی دو پای خود را مسح نمود .
المصنف ابن ابی شیبه – کتاب الطهارات ، فی الوضوء کم هو مره ، ح 3 ، ج 18/1 .
2 – قال : رایت علیا رضی الله عنه توضا فمسح ظهورهما . راوی می گوید : حضرت علی علیه السلام را دیدم که وضو گرفت پس پشت دو پایش را مسح نمود .
مسند احمد بن حنبل ، مسند علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنه ، ج 124/1 .
3 – و قال ابن عباس : الوضوء غسلتان و المسحتان . عبدالله بن عباس می گوید : وضو عبارت از دو شستن ( صورت و دستان ) و دو مسح ( سرو پا ) نمودن است .
المصنف ، عبد الرزاق ، کتاب الطهاره ، باب غسل الرجلین ج 54و 55 و نیز احادیث 65 و 99 از همین باب ج 19/1 .
4- قال فخر رازی فی تفسیره : « حجه من قال بوجوب المسح مبنی علی القراءتین المشهورتین » التفسیر الکبیر ، ذیل آیه 6 سوره مائده ج 161/11 .
5 – تفسیر جامع البیان ، ذیل آیه 6 سوره مائده 185-168/4 .
بدعت گذاشتن در اذان از ناحیه عمر:
5 – چرا برای مردم نمی گویید که جمله « الصلاه خیر من النوم » جزء اذان نبوده و نیست و در دوران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفته نمی شد . (1) و اذانی را که پیامبر به بلال تعلیم دادند این جمله در ان وجود نداشت بلکه به جای آن جمله ( حی علی خیر العمل ) گفته می شد؟ ( 2) و این هم از بدعتهای عمر به شمار می آید . ( 3)
پی نوشت : 1 - قال طاووس : اما انهم لم تقل علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، مردی از طاووس ( که از تابعین بوده ) پرسید : از چه زمانی جمله حی علی خیر من النوم در اذان گفته شد در جواب گفت بدان که در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این جمله گفته نشد .
المصنف ، لعبد الرزاق ، کتاب الصلاه ، باب الصلاه خیر من النوم - ح 1827 ج 474/1 .
همین اختلاف را ابن راشد در کتاب بدایه المجتهد ، کتاب الصلاه ، باب صفه الاذان ج 108/1 مطرح نمو ده و نقل می کند : قال الشافعی : و سبب اختلافهم هل قیل فی زمان النبی صلی الله علیه و آله و سلم او انما قیل فی زمان عمر ؟
2 – عن بلال ، کان بلال یوذن بالصبح فیقول : حی علی خیر العمل . طبرانی نقل می کند : همیشه بلال اذان صبح را که می گفت جمله « حی علی خیر العمل » را می گفت .
کنز العمال ، کتاب الصلاه ، فضل الاذان و احکامه و آدابه ، ح 23174 ، ج 342/8 .
و قال الشوکانی : و ذهبت العتره و الشافعی فی احد قولیه الی ان التثویب بدعه . عترت اهل بیت و افعی در یکی از دو قولش قائلند که تثویب ( الصلاه خیر من النوم) بدعت است .
و عن علی علیه السلام حین سمعه لاتزیدوا فی الاذان ما لیس منه .
حضرت علی علیه السلام زمانی که این جمله را شنید فرمود : در اذان آنچه نبوده اضافه نکنید .
نیل الاوطار ، کتاب الصلاه ، باب صفه الاذان ، ج39/2 .
3– عن ابن عمر ان عمر قال لموذنه : اذا بلغت حی علی الفلاح فی الفجر فقل : الصلاه خیر من النوم الصلاه خیر من النوم . عبدالله بن می گوید : عمر به اذان گوی خود فرمان داد : زمانی که صبح به جمله حی علی الفلاح رسیدی دو بار بگو : الصلاه خیر من النوم . ( کنز العمال ، کتاب الصلاه ، فصل فی الاذان – التثویب ح 23242و 23252 ، ج 355/8 و 357 . )
عن مالک انه بلغه ان الموذن جاء الی عمر بن الخطاب یوذنه لصلاه الصبح فوجده نائما فقال : الصلاه خیر من النوم فامره عمر ان یجعلها فی نداء الصبح . مالک می گوید : موذن برای نماز صبح پیش عمر آمد او را در حال خواب مشاهده نمود ندا داد : الصلاه خیر من النوم . پس از ان عمر او را امر کرد که در اذان صبح این جمله را قرار دهد . ( الموطاء – کتاب الصلاه ، باب ما جاء فی النداء للصلاه 72/1 )
جواز جمع بین دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء:
6- چرا برای مردم نمی گویید گاهی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء را در مدینه یعنی در وطن خود ( بدون خوف و بدون ضرورت و خوفی ) با هم و جمع می خواندند به جهت انکه حرج و دشواری برای امت شان نباشد ، همانگونه که امروزه اکثر شیعیان اینگونه انجام می دهند ؟ (1)
پی نوشت : 1 - عن ابن عباس صلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) الظهر و العصر جمیعا و المغرب و العشاء جمیعا فی غیر خوف و لاسفر . عبدالله بن عباس میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء را باهم خواندند در حالی که در سفر و خوف نبودند .
الوطاء- کتاب قصر الصلاه فی السفر ، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضرو السفرح 144/14 و صحیح البخاری کتاب مواقیقت الصلاه ، باب تاخیر الظهر الی العصر 286/1 و باب وقت المغرب 293/1 و صحیح مسلم ، کتاب الصلاه المسافرین و قصرها ، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر ، حدیث 49 و50 ، ج 489/1 و 490 و سنن ابی داوود ، کتاب الصلاه ، باب الجمع بین الصلاتین ح 1210 و 1211 و 1214 و ج 6/2 .
جواز ازدواج موقت:
7 – آیا تا کنون بهمردم گفته اید که « روایات فراوانی در مورد حلال بودن ازدواج موقت ( متعه ) و عمل به آن در زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تا زمان خیلفه دوم داریم ؟ »(1)
پی نوشت : صحیح مسلم ، کتاب النکاح ، ابا سوم نکاح المتعه و ... ج 23/3 .
8 – چرا به مردم نگفته اید که : « جمعی از بزرگان صحابه قائل به جواز ازدواج موقت بودند مانند : جابر بن عبدالله و عبدالله بن عباس و اسماء بنت ابی بکر و عبد الله مسعود و عمرو بن حریث و اوب سعید الخدری و سلمه و معبد فرزندان امیه بن خلف و نیز جمعی از تابعین مانند طاووس و عطاء و سعید بن جبیر و سایر فقهاء مکه قائل به جواز متعه بودند؟ » (1)
و نیز قرطبی می گوید : « عمران بی الحصین و عبدالله بن عباس و بعضی از صحابه و طایفه ای از اهل البیت قائل به جواز ازدواج موقت بوده اند ؟ » (2 )
پی نوشت : 1– المحلی بالاثار ، کتاب النکاح ، مساله 1858 ، خطاء تسمیه متعه النساء بالنکاح ، 129/9 .
2 – تفسیر الجامعه لاحکام القرآن ، قرطبی ، ذیل آیه 24 سوره نساء 133/5 .
9 – آیا تا به حال برای مردم گفته اید که : « اعتقاد به جواز ازدواج موقت (متعه ) مختص به شیعه نیست ، بلکه عالم و فقیه بزرگ مکه « ابن جریح » که مورد تایید و قبول تمامی مولفین صحاح سته است قائل به جواز متعه بوده و حتی خود هفتاد بار متعه نمود . (1) و به نقلی دیگر با نود زن ازدواج موقت داشت (2) و به نقلی دیگر با شصت زن ازدواج متعه نمود ؟ » (3)
پی نوشت : 1 - « و قال الشافعی : استمتع ابن جریح بسبعین امراه » !! و تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، شرح حال عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح 355/6 .
2 – و قال محمد بن عبدالله بن عبدالحکم : « سمعت الشافعی یقول : استمتع ابن جریح بتسعین امراه » !! سیر اعلام البناء 33/6 .
3 - « قال جریز ... و اما ابن جریح فانه اوصی بنیه بستین امراه . و قال : لاتزوجوا بهن فانهن امهاتکم و کان یری المتعه »!
فضایح و رسوایی های معاویه و یزید و عمر و بن العاص:
10 – چرا برای مردم آنچه از رسو ل خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره معاویه از کتب و منابع خودتان رسیده بازگو نمی کنید .
الف: حضرت ختمی مرتبت درباره او فرمودند: « لا اشبع الله بطنه » خداوند شکم او را سیر نکند . (1)
نتیجه نفرین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این شد که معاویه روزی هفت بار غذا از گوشت و حلوا و میوه فراوان می خورد و می گفت : خسته شدم اما سیر نشدم . (2).
ب: حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره معاویه و عمر و بن العاص فرمودند : « اذا رایتموهما جمیعا بینمها فوالله ما اجتمعا الا علی غدره » هر وقت این دو را دیدید با هم جمع هستند آنها را جدا کنید زیرا انها جمع نمی شوند مگر برای نیرنگ . (3)
ج : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : « اذا رایتم معاویه علی منبری فاقتلوه » . هر گاه معاویه را بر منبر من دیدید او را به قتل برسانید . (4)
د: عایشه گوید : رسول خدا فرمودند : گروهی از اهل عذرا بزودی کشته می شوند که خداوند و اهل آسمان به خاطر شهادت آنان غضب می نمایند ( حجر بن عدی و یارانش در ان جا به دست گروه معاویه به شهادت رسیدند . ) (5)
ه- عمر و بن العاص به معاویه گفت : آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم زمانی که مسجد بنا می کرد به عمار نفرمود : تو بر جهاد حریصی و تو اهل بهشتی . « ولتقتلک الفئه الباغیه » و تو را گروه سرکش و ظالم می کشند ؟ سپس به معاویه گفت : پس چرا او را نکشتی ؟ ( و این در حالی بود که عمار را گروه معاویه در جنگ صفین گشتند . ) (6)
و – چرا برای مردم نمی گویید جنایاتی که یزید در مدینه مرتکب شد به سفارشات معاویه بود . به این روایت توجه کیند .
جویریه می گوید : بزرگان مدینه می گفتند : معاویه در وقت مرگش به پسر خود یزید گفت : مردم مدینه روزی با تو وارد جنگ می شوند مسلم عقبه را به جان آنها بیانداز که من خیر خواهی او را شناختم ( همین مسلم عقبه و لشگرش در واقعه حره هزاران صحابی و تابعی را کشتند و به هزاران زن و دختر مسلمان در مدینه تجاوز کردند و صدها فرزند نامشروع از آنان به وجود آمد . ) ( 7 )
پی نوشت : 1 – صحیح مسلم کتاب البر و الصله و الاداب ، باب من لعنه النبی صلی الله علیه و آله و سلم ح آخر 2010/4 ، و اسد الغابه ، ترجمه معاویه بن صخر 386/4 .
2 – البدایه و النهایه ، حوادث سنه 60 ترجمه معاویه ، ج 128/8.
3 – مجمع الزواید و منبع الفوائد ، کتاب الفتن ، باب ماجاء فی الصلح ، 248/7 ، و کنز العمال ، کتاب الفتن ، وقعه الصفین ، ح 31723 ج 353/11 .
4 – تهذیب التهذیب ، ترجمه عمرو بن عبید بن باب 61/8 ، و ترجمه عباد بن یعقوب الواجنی ، 97/5 ، و در ترجمه علی بن زید بن عبدالله 276/7 .
5- کنزالعمال ، باب فی الفضائل الصحابه ، معاویه ح 37509 ، ج 587/13 .
6- مجمع الزواید ، کتاب المناقب ، باب منه فی فضل عمار 297/9.
7- وفاء الوفاء ، فصل 15 فی سبب نقمه یزید بن معاویه علی اهل المدینه ، ص130 الی 132 .
-----------------------------------------------------
منابع و ماخذ:
الاصابه فی التمییز الصحابه ، ابن حجر العسقلانی ، م 853 ، بیروت دار احیاء التراث ، 1328 ق .
ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، احمد بن محمد عسقلانی ، م 923 ، بیروت دار احیاء التراث العربی .
اسد الغابه فی معرفه الصحابه ، ابن الاثیر ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی .
بدایه المجتهد ، محمد بن احمد بن رشد القرطبی ، م 595 ، قم ، منشورات الشریف الرضی 1406ه .
البدایه و النهایه ، اسماعیل بن کثیر الدمشقی ، م 744 ، بیروت ، موسسه التاریخ العربی .
تاریخ الیعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب ، م292 ، قم منشورات الشرف الرضی ، 1414 ق.
تاریخ الطبری ، محمد بن جریر الطبری ، م310، بیروت موسسه الاعلمی ، 1409 ق.
تفسیر الکبیر ، الفخر رازی ، م 606 ، بیروت دار احیاء التراث ، الطبعه الثالثه .
تفسیر روح المعانی ، السید محمود الالوسی ، م 1270 ، بیروت داراحیاء التراث ، 1405 ق.
تفسیر الجامع لاحکام القرآن ، القرطبی ، م 671 ، بیروت داراحیاء التراث العربی ، 1405 ق .
تفسیر البیان ( الطبری ) ، محمد بن جریر الطبری ، م 310 بیروت دارالفکر ، 1415 ق .
تاریخ بغداد ، ابی بکر احمد بن علی الخطیب البغدادی ، م 463، بیروت دار الفکر
تهذیب التهذیب ، احمد بن علی عسقلانی ، م 852 ، بیروت دارالکتب العلمیه ، 1415ق .
حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، ابی نعیم الاصفهانی ، م 430 ، بیروت ، دارالکتب العلمیه .
سیر اعلام النبلاء ، محمد بن عثمان الذهبی ، م 748 ، بیروت ، موسسه الرساله ، 1422 ق.
السنن البیهقی ، احمد بن الحسین بن علی البیهقی ، م 745 ، بیروت ، دارالفکر.
سنن الدار القطنی ، علی بن عمر الدار قطنی ، م 385 ، بیروت عالم الکتب ، 1406 ق.
سنن ابی داود ، سلیمان بن الاشعث السجستانی ، م 275 ، بیروت ، المکتبه العصریه .
صحیح البخاری ، محمد بن اسماعیل البخاری ، م256 ، بیروت دارالقلم ، 1407 ق .
صحیح مسلم ، مسلم بن حجاج القشیری ، م 261 ، بیروت دار احیاء الترا ث.
فضائل الصحابه ، احمد بن حنبل
الکامل فی التاریخ ، ابن الاثیر ، م 630 ، بیروت ، دار صادر 1399 ق .
کنز العمال ، المتقی بن حسام الدین الهندی ، م 975 ، موسسه الرساله 1405 ق .
المحلی بالاثار ، علی بن احمد بن سعید بن حزم الانندلسی ، م 456، بیروت دارالکتب العلمیه .
المصنف ، لابن ابی شیبه ، م 235 بیروت ، دار الفکر ، 1409 ق.
المصنف ، لعبد الرزاق ، م 211 ، بیروت ، المکتب الاسلامی ، الطبعه الثانیه ، 1403ق .
الموطاء ، مالک بن انس ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی.
مجمع الزواید و منبع الفواید ، علی بن ابی بکر الهیثمی ، م 807 ، بیروت دار الکتب العلمیه .
مسند احمد بن حنبل ، بیروت ، دار صادر .
نیل الاوطار ، محمد بن علی بن محمد الشوکانی ، م 1255 ، بیروت ، دار الکتب العلمیه ، 1415 ق.
وفاء الوفاء ، السمهودی ، بیروت دار احیاء التراث العربی ، 1404 ق.