چه
زیباست گفتگویى که بین امام رضا (ع) و مأمون اتفاق افتاد...مأمون به امام
رضا (ع) گفت:«چه دلیلى بر امامت جدت وجود دارد؟»امام فرمود:دلیل بر امامتش
قول خداى تعالى :«و انفسنا و انفسکم»است.
گروه ویژهنامه ضیافت مشرق-
تمام انسانها در زندگى خویش از فراز و نشیب برخوردارند و با
مشکلاتمختلفى مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل دچار ضعف و
ناتوانى مىگردند و سعى مىکنند با کمک و راهنمایى درد آشنایان خود را
از مهلکه نجات دهند و با یافتن " الگوها " در هر زمینهاى ، و سپس
تبعیت از آن ، وظایف خویشتن را بخوبى انجام دهند و مشکلات و
دردهاى خویش را تسکین بخشند . یکى از این اسوهها پیامبراکرم ( ص )
است که قرآن مجید هم این حضرت را به همین نام معرفى مىفرماید .
بجز
رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال " الگوى " دیگر و جانشین براى آن
حضرت باشیم ، به پیشواى بزرگى همچون مولاى متقیان حضرتعلى ( ع )
خواهیم رسید. ماه
مبارک رمضان ماهی است که شبهای قدرش با نام مبارک امیرالمؤمنین علی بن
ابیطالب(ع) عجین شده است، به همین مناسبت بر آن شدیم در این بهار قرآن،
زندگى پر فراز و نشیب و سراسر شگفتى آن حضرت را مرور کنیم .
ولادت و حسب و نسب بنا
بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سیام عام
الفیل بطرز عجیب و بی سابقه اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع
پیوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید:
اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست
بطحا صدف گوهر یکدانه تست
گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست
پدر
آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه
دختر اسد بن هاشم بود بنا بر این على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب
است.
اما ولادت این کودک مانند ولادت سایر کودکان بسادگى و بطور
عادى نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است مادر این طفل خدا
پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى می کرد و پیوسته بدرگاه خدا مناجات
کرده و تقاضا مینمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند زیرا تا باین
کودک حامل بود خود را مستغرق در نور الهى میدید و گوئى از ملکوت اعلى بوى
الهام شده بود که این طفل با سایر موالید فرق بسیار دارد.
دانلودایوان نجف عجب صفایی دارد
روضه خوانی حاج محمود کریمی شیخ
صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده اند که گفت من با عباس
بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه
بنت اسد مادر امیر المؤمنین در حالیکه نه ماه به او آبستن بود و درد مخاض
داشت آمد و گفت خدایا من به تو و بدانچه از رسولان و کتاب ها از جانب تو
آمده اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و اوست که
این بیت عتیق را بنا نهاده است بحق آنکه این خانه را ساخته و بحق مولودى که
در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، یزید بن قعنب گوید ما بچشم
خود دیدیم که خانه کعبه از پشت(مستجار) شکافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از
چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز
کنیم گشوده نشد لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس
از چهار روز بیرون آمد و در حالیکه امیر المؤمنین علیه السلام را در روى
دست داشت گفت
من بر همه زن هاى گذشته
برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از
روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از
خرماى تازه چید و خورد(و هنگامیکه در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا
رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل
خانه خدا شدم و از میوه هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم
بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و
خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود
تأدیبش کردم و او را به غامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بتها را از
خانه من می شکند و اوست که در بام خانه ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید
نماید خوشا بر کسیکه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را
دشمن دارد و نافرمانیش کند.و چنین افتخار منحصر بفردى که
براى على علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدى از
عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است و این سخن
حقیقتى است که اهل سنت نیز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانکه ابن صباغ
مالکى در فصول المهمه گوید:
و لم یولد فى البیت الحرام قبله احد سواه و هى فضیلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکرمته. دانلود کاش! من زودتر از فاطمه، جان میدادم روایتی از مظلومیت امام علی(ع) از زبان ایشان
*خطبه 6 و مظلومیت امیرالمؤمنین
«وَاللَّهِ لَا أَکُونُ کَالضَّبُعِ تَنَامُ
عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى یصِلَ إِلَیهَا طَالِبُهَا وَیخْتِلَهَا
رَاصِدُهَا وَلَکِنِّی أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ
عَنْهُ وَبِالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُرِیبَ أَبَداً حَتَّى
یأْتِی عَلَی یوْمِی فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی
مُسْتَأْثَراً عَلَی مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ
وَاله حَتَّى یوْمِ النَّاسِ هَذَ»
به خدا سوگند از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمیشوم که دشمنان
ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم کند، من همواره با یاری انسان
حق طلب، بر سر آن کس میکوبم که از حق روی گردان است و با یاری فرمانبر
مطیع، نافرمان اهل تردید را درهم میشکنم تا آن روز که دوران زندگانی من به
سر آید، پس سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام
وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من بازداشته و به دیگری اختصاص دادند.
*خطبه 73 و ویژگیهای امام علی(ع) از زبان خود
«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ بِهَا
مِنْ غَیرِی وَ وَاللَّهِ لَأُسَلِّمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ
الْمُسْلِمِینَ وَلَمْ یکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً
الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَفَضْلِهِ وَزُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ
مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ»
همانا میدانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا به
آنچه انجام دادهاید گردن مینهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو براه باشد و
از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت
را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت
میکنید، پرهیز میکنم.
*خطبه 86 و ویژگیهای امام علی(ع)
«وَاعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَکُمْ
عَلَیْهِ وَأَنَا هُوَ أَ لَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْأَکْبَرِ
وَأَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ وَرَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ
الْإِیمَانِ وَوَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَ
أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی وَفَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ
مِنْ قَوْلِی وَفِعْلِی وَأَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ
نَفْسِی فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُ قَعْرَهُ
الْبَصَرُ وَلَا یَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الفکر»
مردم عذر خواهی کنید از کسی که دلیلی بر ضدّ او ندارید و آن کس من هستم،
مگر من در میان شما بر اساس «ثقل اکبر» که قرآن است عمل نکردم و «ثقل اصغر»
عترت پیامبر(ص) را در میان شما باقی نگذاردم، مگر من پرچم ایمان را در بین
شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم، مگر
پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم و نیکیها را با اعمال و
گفتار خود در میان شما رواج ندادم و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان
ندادم، پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل ژرفای آن را مشاهده نمیکند
و فکرتان توانایی تاختن در آن راه ندارد، به کار نگیرید،
*خطبه 93 و ویژگیهای علمی و سیاسی امام علی(ع)
«أَیهَا النَّاسُ فَأَنَاَ فَقَأْتُ عَینَ
الْفِتْنَةِ وَلَمْ یکُنْ لِیجْتَرِئَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعْدَ أَنْ
مَاجَ غَیهَبُهَا وَاشْتَدَّ کَلَبُهَا فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ
تَفْقِدُونِی فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا تَسْأَلُونِی عَنْ شَیءٍ
فِیمَا بَینَکُمْ وَبَینَ السَّاعَةِ وَلَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِی مِائَةً
وَتُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بِنَاعِقِهَا وَقَائِدِهَا
وَسَائِقِهَا وَمُنَاخِ رِکَابِهَا وَمَحَطِّ رِحَالِهَا وَمَنْ یقْتَلُ
مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَمَنْ یمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً وَلَوْ قَدْ
فَقَدْتُمُونِی وَنَزَلَتْ بِکُمْ کَرَائِهُ الْأُمُورِ وَحَوَازِبُ
الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ وَفَشِلَ کَثِیرٌ مِنَ
الْمَسْئُولِینَ»
ای مردم من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری را
نداشت، آنگ اه که امواج سیاهیها بالا گرفت و به آخرین درجه شدّت خود رسید،
پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید، سوگند به خدایی که جانم در دست
اوست، نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت میگذرد و نه از گروهی
که صد نفر را هدایت یا گمراه میسازد، جز آنکه شما را آگاه میسازم و پاسخ
میدهم.
و از آنکه مردم را بدان میخواند و آنکه رهبریشان میکند و آنکه آنان را
میراند و آنجا که فرود میآیند و آنجا که بار گشایند و آنکه از آنها کشته
شود و آنکه بمیرد، خبر میدهم، آن روز که مرا از دست دادید و نگرانیها و
مشکلات بر شما باریدن گرفت و بسیاری از پرسش کنندگان به حیرت فرو رفته
میگویند، سر انجام چه خواهد شد که گروه بسیاری از پرسش شوندگان از پاسخ
دادن فرو مانند.
*خطبه 118 و علل نکوهش کوفیان
«مَا بَالُکُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ
فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا
مَعَکَ فَقَالَ علیهالسلام مَا بَالُکُمْ لَا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَلَا
هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ أَ فِی مِثْلِ هَذَا ینْبَغِی لِی أَنْ أَخْرُجَ
إِنَّمَا یخْرُجُ فِی مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ
شُجْعَانِکُمْ وَ ذَوِی بَأْسِکُمْ»
شما را چه میشود هرگز ره رستگاری نپویید و به راه عدل هدایت نشوید، آیا
در چنین شرایطی سزاوار است که من از شهر خارج شوم، هم اکنون باید مردی از
شما که من از شجاعت و دلاوری او راضی و به او اطمینان داشته باشم، به سوی
دشمن کوچ کند.
حب على علیه السلام در قرآناستاد مرتضى مطهرى
قرآن
سخن پیامبران گذشته را که نقل مى کند مى گوید همگان گفتند:«ما از مردم
مزدى نمى خواهیم، تنها اجر ما بر خداست».اما به پیغمبر خاتم خطاب مىکند:
قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى(1) .بگو از شما مزدى را درخواست نمى کنم مگر دوستى خویشاوندان نزدیکم.
اینجا
جاى سؤال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجرى را مطالبه نکردند و نبى اکرم
براى رسالتش مطالبه مزد کرد،دوستى خویشاوندان نزدیکش را به عنوان پاداش
رسالت از مردم خواست؟
قرآن خود به این سؤال جواب مى دهد:
قل ما سالتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله (2) .بگو مزدى را که درخواست کردم چیزى است که سودش عاید خود شماست.مزد من جز بر خدا نیست.
یعنى
آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید شما مى گردد نه عاید من.این دوستى
کمندى استبراى تکامل و اصلاح خودتان.این اسمش مزد است و الا در حقیقت خیر
دیگرى است که به شما پیشنهاد مى کنم،از این نظر که اهل البیت و خویشان
پیغمبر مردمى هستند که گرد آلودگى نروند و دامنى پاک و پاکیزه دارند(حجور
طابت و طهرت)،محبت و شیفتگى آنان جز اطاعت از حق و پیروى از فضایل نتیجه
اى نبخشد و دوستى آنان است که همچون اکسیر،قلب ماهیت مى کند و کامل ساز
است.
مراد از«قربى»هر که باشد مسلما از برجسته ترین مصادیق آن على علیه السلام است.فخر رازى مى گوید:
«زمخشرى
در کشاف روایت کرده:«چون این آیه نازل گشت،گفتند:یا رسول الله!خویشاوندانى
که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟فرمود:على و فاطمه و پسران آنان».
از
این روایت ثابت مى گردد که این چهار نفر«قرباى»پیغمبرند و بایست از
احترام و دوستى مردم برخوردار باشند،و بر این مطلب از چند جهت مى توان
استدلال کرد:
1.آیه الا المودة فى القربى .2.بدون
شک پیغمبر فاطمه را بسیار دوست مى داشت و مى فرمود:«فاطمه پاره تن من
است.بیازارد مرا هر چه او را بیازارد»و نیز على و حسنین را دوست مى
داشت،همچنانکه روایات بسیار و متواتر در این باب رسیده است.پس دوستى آنان
بر همه امت واجب است
دانلودتوی بستر پهلو شکسته یک افتاده پهلو شکسته على علیه السلام مظهر علم الهىعلى
از جمله اولیاء الله است که در این عرصه به مقام والایى که در خور توان
انسان مى باشد،رسیده است.به آن مرحله اى که کسى را ظرفیت و توانمندى
نیست به آن دستیازد.
على مظهر علیم و خبیرى است که به آنچه هست و
آنچه در گذشته و آینده تحقق دارد آگاه مىباشد .على به تعلیم الهى و به
تعلیم معلم لدنى و شهر علم و فضیلت دروازه علم و آگاهى است که
مىفرماید:انا مدینة العلم و على بابها،انامدینة الجنة و على بابها «شهر
آگاهى و علم منم لیکن راه ورود به این شهر و کلیدهاى این آگاهى على است.من
شهر فضیلت و بهشت هستم لیکن در ورودى آن على است».از راه على مى توان به
این شهر راه یافت.
گرچه این نوع از علم که لدنى نام دارد تعلیمى
نیست لیکن علم کسبى متداول مدرسه نیست و الا به تعلیم الهى و به تعلیم معلم
لدنى مى تواند تعلیمى باشد:على علیه السلام عن رسول الله صلى الله علیه و
آله حدثنى بالف باب یفتح کل باب الف باب. «رسول الله صلى الله علیه و آله
بر من هزار در دانش گشود که از هر درى هزار در دیگر گشوده مى شد.»على در
فضیلت آگاهى غیب و شهود بر وى شهود است و پرده ها از چشم وى بر کنارند
.همان پرده هایى که روزى از چشم دیگران نیز کنار مى روند روز دیدن حقایق
روز آشکار شدن پنهان ها: یوم تبلى السرائر روزى که دید چشمها و چشم
انداز دیدهها گسترده مى شود:و فبصرک الیوم حدید.
افتخار على این
است که پردهها را خود کنار زده است و چشم انداز وى وسیع است.بر همین اساس
که غیب و شهادت یکسان شده است مى گوید اگر پرده ها کنار رود به آگاهى و
یقین من افزوده نخواهد شد:لو کشف الغطاء ما ازدت یقینا. و بر همین اساس این
چنین ادعاى منحصر به فرد مى کند:سلونى قبل ان تفقدنى فانى بطرق السماء
اعلم منى بطرق الأرض. «پیش از این که دستتان از من کوتاه شود از من سؤال
کنید زیرا که من آگاهى ام از آسمان ها بیش از زمین است».
جایگاه على در قرآن در رابطه با پیامبر (ص) در
سال نهم پس از هجرت پیامبر،گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به
مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤال هایى بکنند و با او
درباره دین به احتجاج پردازند .و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد که
پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت به حضرت مسیح و تعلیمات او
بیان کرد.و لیکن آنان در موضع منفى خود نسبت به تعلیمات اسلامى پافشارى
کردند.آن گاه وحى نازل شد و پیامبر را مأمور به مباهله با آنان ساخت
.مباهله نفرین کردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسیله خداوند بر آن که باطل
است عذابش را نازل کند:«هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند.بگو
بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم،لابه و زارى کنیم و لعنت
خدا را نثار دروغگویان گردانیم».
پیامبر (ص) به دلیل مأموریتى که
داشت دچار زحمت شد و آن گروه مسیحى را به مباهله دعوت کرد.نیشابورى در
تفسیر:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زیر را نقل کرده است:«پیامبر
به آنان فرمود:خداوند مرا مأمور کرده است که اگر پذیراى برهان نشدید با شما
مباهله کنم،گفتند اى ابو القاسم!ما باز مى گردیم و درباره کار خود با هم
مشورت مى کنیم،آن گاه به نزد تو مى آییم.و چون بازگشتند به شخص دوم هیأت
نمایندگى که مردى کاردان و با تدبیر بود گفتند:اى عبد المسیح!نظر تو
چیست؟اوگفت:به خدا قسم اى جمعیت نصارا شما دانستید که محمد پیامبرى است
فرستاده از جانب خدا.و براستى سخن قاطع را درباره صاحبتان مسیح براى شما
بیان کرد.و به خدا سوگند،هرگز قومى با پیامبرى مباهله نکرد مگر آن که بزرگ و
کوچک آنان از میان رفتند.و شما اگر این کار را بکنید بیچاره مى شوید!اگر
خوش ندارید،در موضع خود بایستید و بر دین خود پافشارى ورزید و این مرد را
به حال خود واگذارید و به شهرهاى خود باز گردید.
هیأت نمایندگى
مسیحیان به حضور پیامبر (ص) آمد،دیدند او براى مباهله بیرون آمده است در
حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت؛حسین (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست
حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حرکت مى کرد،على (ع) نیز
پشت سر فاطمه حرکت مى کرد،و پیامبر (ص) به آنها مى گفت هر وقت من دعا
کردم شما آمین بگویید.اسقف نجران رو به همراهان کرد و گفت:اى گروه نصارا!من
چهره هایى را مى بینم که اگر دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که
کوه را از جا بکند،فورا خواهد کند!پس با او مباهله مکنید که هلاک مى شوید
و بر روى زمین تا روز قیامت یک مسیحى باقى نخواهد ماند.سپس،رو به پیامبر
کردند و گفتند:اى ابو القاسم!تصمیم ما این است که با تو مباهله نکنیم...».
طبرى در تفسیر خود از چندین طریق نقل کرده است که پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود.
و
در صحیح مسلم از سعد بن ابى وقاص روایت شده است که چون این آیه نازل
شد:«بیایید فرزندان و...خود را گرد آوریم»پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و
حسین را طلبید و گفت:بارالها اینان اهل بیت منند». خداوند پیامبرش را مأمور
کرده بود تا به هیأت نمایندگى نجران بگوید:«بیائید فرزندان،زنان و نزدیکان
خود را گرد آوریم...»براى اطاعت این فرمان پیامبر حسنین را حاضر کرد که
پسران دختر او و در حقیقت فرزندان او بودند؛فاطمه را به حضور خواست که او
برجستهترین زنان از اهل بیت رسول بود.و لیکن چرا به همراه آنان على را
آورده بود که نه از پسران پیامبر است و نه از زنان او؟
براى
على در آیه مبارکه جایى نیست،مگر این که داخل در فرموده خداى
متعال«انفسنا»باشد .براستى که بردن على دلیل بر این است که پیامبر خدا او
را به منزله خود به حساب مى آورد و اگر پیامبر خدا او را چنین به حساب مى
آورد پس،در حقیقت او را در میان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پیامبر خدا
در موارد مختلفى صریحا مى فرمود:على از من است و من از اویم.و حبشى بن
جناده روایت کرده است که او خود از پیامبر خدا شنید که مى فرمود:«على از
من است و من از او و کسى از جانب من کارى را انجام نمى دهد بجز على.».بحث و گفتگوى میان امام رضا (ع) و مأمونچه
زیباست گفتگویى که بین امام الرضا (ع) و مأمون اتفاق افتاد...مأمون به
امام رضا (ع) گفت:«چه دلیلى بر امامت جدت وجود دارد؟»امام جواب داد:دلیل بر
امامتش قول خداى تعالى :«و انفسنا و انفسکم»است.
مقصود حضرت رضا
(ع) این است که همراه بردن على (ع) در داستان مباهله،قرار دادن او به منزله
خود پیامبر (ص) است و به منزله خود پیامبر (ص) بودن آن است که وى پیشواى
مسلمانان است.آن گاه مأمون گفت:اگر قول خداى تعالى:«و نساءنا و
نساءکم»نبود[حرف شما راست بود]امام (ع) در جواب فرمود:آرى اگر[پس از
آن]این سخن خدا«و ابناءنا و ابناءکم»نمى بود.
منظور مأمون این است
که امکان دارد میان مسلمانان کسى در فضیلت همسان با على باشد و ممکن است
همان شخص در نزد پیامبر به منزله نفس پیامبر (ص) بوده باشد.و لیکن پیامبر
نخواسته است همه اشخاصى را که همانند خود مى بیند،به همراه آورد،بلکه یکى
از آنان را احضار کرده است و او على است.و دلیلى بر این مطلب
کلمه«نساءنا»است که شایسته است تمام زنان منتسب به پیامبر (ص) از جهت نسبت و
همسرى را مشمول آن بدانیم،و لیکن پیامبر (ص) یکى از آنان را که از جهت
نسبت انتساب به او دارد احضار کرد،و او فاطمه (ع) بود به عنوان نمونه اى
از زنانى که انتساب به آن حضرت دارند.
حضرت رضا (ع) به او جواب داد
که اگر زنان دیگر برابر با فاطمه بودند آنان را نیز با فاطمه (ع) همراه مى
برد چنان که پیامبر (ص) ،حسن و حسین (ع) را با هم احضار فرمود چون آن دو
برابرند.یکى از آنها را تنها به عنوان نمونه فرزندان احضار نکرد،و به همین
دلیل همراه بردن على (ع) دلیل بر این است که على (ع) تنها مردى است که
پیامبر او را همانند خود به حساب مى آورد.
ماجرای حب پیامبر به علی(ع)روایت
شده است که عمرو بن عاص از پیامبر (ص) راجع به محبوبترین مردان از میان
همه مردم در نظر خود پرسید.جواب داد:ابو بکر.دوباره پرسید:بعد از ابو بکر
چه کسى؟فرمود:عمر.پس ابن عاص گفت:جایگاه على کجا؟پیامبر (ص) نگاهى به
حاضران کرده فرمود:«این مرد از کسى مى پرسد که خود من است».صفحات
گذشته روشن ساخت که پیامبر بزرگ برادرى خود را با على به امت اعلان فرمود و
اعلان این مطلب پس از هجرت انجام وعدهاى نبود که پیامبر پیش از هجرت وعده
داده بود،بلکه پیامبر پیش از آن به وعده خود با على عمل کرده بود،آن گاه
که در یوم الدار با او عقد اخوت بست،در حالى که به او وعده نداد که این
برادرى را در آینده به مسلمانان اعلان خواهد کرد.
البته پیامبر (ص)
آن کار را علنى و رو در رو انجام داد،زیرا او مىدید على استحقاق این
بزرگداشت بىنظیر را دارد،و از طرفى،این اعلان امت را در آینده براى رهبرى و
زمامدارى على آماده مىسازد و رهنمود بر شاخص هدایتى است که پس از پیامبر
(ص) امت بدان نیاز خواهد داشت.
چون پسندیده بود که پیامبر (ص) براى
امت روشن سازد که او به على مقام اخوت خود را اعطا کرده است و نیز ضرورت
داشت تا براى امت بیان کند که به على دو مقام وصایت و خلافت را که در یوم
الدار نیز در حضور اعضاى فامیل اعلان داشته بود،مرحمت کرده است.براستى که
بزرگترین چیزى که امت پس از ایمان به رسالت نیازمند آن است این است که جاى
امنى براى خود پیدا کند تا بعد از پیامبر به آن پناه ببرد.رهبرى شایسته
همان است که ضامن استمرار رسالت و صفاى آن باشد،و امت را در طول قرون آینده
از گمراهى در امان نگهدارد.
و پیامبر (ص) براى اعلان آن به امت در
سال دهم پس از هجرت روزى را در حجة الوداع انتخاب کرد.پس در حضور هزاران
فرد حجگزار ولایت على را اعلان فرمود.ولایت بر امور مسلمانان بعد از پیامبر
طبق پیمانى از طرف پیامبر (ص) به معنى جانشینى و متضمن وصایت است.پیامبر
(ص) با هر که پیمان ببندد تا امور مسلمانان را عهدهدار شود،همو جانشین
اوست.
اندیشه هاى اجتماعى - سیاسی امیر المومنین(ع)آزادی از نگاه امیر المؤمنین على
امیر المؤمنین با خوارج در منتهى درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد.او
خلیفه است و آنها رعیتش،هر گونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود اما او
زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد،به
آنها نیز همچون سایر افراد مىنگریست.این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب
نیست اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد.آنها در همه جا در اظهار
عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو
مىشدند و صحبت مىکردند،طرفین استدلال مىکردند،استدلال یکدیگر را جواب
مىگفتند.
شاید این مقدار آزادى در دنیا بىسابقه باشد که حکومتى با
مخالفین خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد.مىآمدند در مسجد و
در سخنرانى و خطابه على پارازیت ایجاد مىکردند.روزى امیر المؤمنین بر منبر
بود.مردى آمد و سؤال کرد.على بالبدیهه جواب گفت.یکى از خارجیها از بین
مردم فریاد زد:«قاتله الله ما افقهه»(خدا بکشد این را،چقدر دانشمند
است!).دیگران خواستند متعرضش شوند اما على فرمود رهایش کنید،او به من تنها
فحش داد.
خوارج در نماز جماعتبه على اقتدا نمىکردند زیرا او را
کافر مىپنداشتند.به مسجد مىآمدند و با على نماز نمىگذاردند و احیانا او
را مىآزردند.على روزى به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا
کردهاند.یکى از خوارج به نام ابن الکواء فریادش بلند شد و آیهاى را به
عنوان کنایه به على،بلند خواند:
و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین .این
آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحى شد که
اگر مشرک شوى اعمالت از بین مىرود و از زیانکاران خواهى بود.ابن الکواء با
خواندن این آیه خواستبه على گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام
مىدانیم،اول مسلمان هستى،پیغمبر تو را به برادرى انتخاب کرد،در لیلة
المبیت فداکارى درخشانى کردى و در بستر پیغمبر خفتى،خودت را طعمه شمشیرها
قراردادى و بالاخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست،اما خدا به پیغمبرش
هم گفته اگر مشرک بشوى عمالتبه هدر مىرود،و چون تو اکنون کافر شدى اعمال
گذشته را به هدر دادى.
على در مقابل چه کرد؟!تا صداى او به قرآن
بلند شد،سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند.همینکه به آخر رساند،على نماز را
ادامه داد.باز ابن الکواء آیه را تکرار کرد و بلافاصله على سکوت نمود.على
سکوت مىکرد چون دستور قرآن است که:
اذا قرىء القرآن فاستمعوا له و انصتوا .هنگامى که قرآن خوانده مىشود گوش فرا دهید و خاموش شوید.
و به همین دلیل است که وقتى امام جماعت مشغول قرائت است مامومین باید ساکتباشند و گوش کنند.
بعد از چند مرتبهاى که آیه را تکرار کرد و مىخواست وضع نماز را بهم زند،على این آیه را خواند:
.فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفنک الذین لا یوقنون.صبر کن،وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید.این مردم بى ایمان و یقین،تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند.
دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد.
مردم از دیدگاه على علیه السلامامام
على علیه السلام که از لحاظ اندیشه افزون بر اندیشه و تفکر انسانى، متصل
به مبدأ وحى الهى مى باشد. از لحاظ دیدگاه و ایده در این راستا نوع گرایى و
مردم گرایى خویش را به عنوان یک ایده و ارزش دینى و انسانى مطرح مىنماید.
در بخشى از فرمایش خویش به امام مجتبى مى فرماید: فرزندم خود را معیار عمل
خویش با مردم قرار ده. آنچه براى خودت خوشایند است بر مردم نیز روا بدار و
از آن چه گریزان هستى بر مردم مپسند. همان گونه که ستم بر خویش روا نمى
دارى بر مردم نیز ستم مکن. با مردم به نیکى رفتار کن همان گونه که دوست
دارى با تو به نیکى رفتار کنند. هر رفتارى که در حق خود بر نمىتابى بر
دیگران نیز خوش مدار. آنچه بر خود مى پسندى بر دیگران نیز بپسند. آنچه نمى
دانى به زبان نیاور گر چه دانستههاى تو اندک باشد و گفته که نمى پذیرى
درباره تو گفته شود به دیگران مگو .
و نیز به استاندار مصر مالک
اشتر نخعى هنگام گسیل ایشان به آن دیار فرمان مى دهد، با مردم با کمال
ملاطفت و مهربانى برخورد کند، با مردم منصفانه رفتار کند: انصف الناس. قلب
خویش را پر کن از محبت و رأفت مردم. « و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة
لهم » . با مردم به گونه حیوان درنده که دریدن آنان را مغتنم مى داند
برخورد مکن زیرا مردم به دو گروهند یا برادر دینى تو و یا همانند تو انسان
هستند:
فانهم صنفان اما اخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق.
مردم گر چه در باورهاى دینى با تو همگام نبوده و دگر اندیش هستند، لیکن بر
خورد تو با آنها باید انسانى باشد.این محور پیام امام همام خطاب به والى
مصر و نماینده دولت است . دولت مظهر قدرت و سطوت و قهر و غلبه است و چه بسا
در مواردى بى جا از قدرت قهریه و خشونت بهره ورى مى نماید.امام با صدور
این پیام این چنین قوه مدیریت جامعه را به عطوفت و مهربانى و تجلى این ارزش
فرا مى خواند و بگونهاى این ارزش را متبلور مى نماید که جامعه دینى و غیر
دینى را پوشش مى دهد و به صورت فراگیر فرمان مهربانى صادر مى کند.
دانلودذکر اعجاز من نغمه پرواز من یا علی حیدر جامعه
دینى تبلور مهربانى است و خشونت در نهاد سیاسى اسلام و ارزشهاى اجتماعى
دینى جاى پا ندارد. خشونت و شمشیر دین 'برابر مردم دین باور و حتى مردم غیر
دینى نیست . تیغى که دین به دست رهبران الهى مى دهد براى مبارزه با تباهى و
آلودگى هاى واگیر است.نه براى چالش و مقابله با مردم.تیغ دین همانند تیغ
یک جراح و پزشک مهربان و آگاه و درد آشنا است.دین الهى هیچ گاه مقابل و رو
در روى مردم نیست تا نیازى به شمشیر در استقرار آن باشد. جامعه دینى تبلور
صمیمیت و مهربانىهاست که در سایه آن ارزشهاى انسانى و الهى به بار مى
نشیند.استقرار دین برخواسته از نهاد فطرت و خواستههاى فطرى و مهر و صمیمیت
است نه خشونت که از خشونت ' پیوند ساخته نیست.
امام على علیه
السلام خود مظهر این ارزش است.در تمام زندگى با مردم با ملاطفت و مهربانى و
مردم دارى برخورد مى کند.امام به مردم ارزش مى نهد در مقابل حقوق اجتماعى
آنان و حقوق اساسى مردم ' سخت پر تلاش و حساس است و خود را متعهد در راستاى
آماده سازى بسترها براى تأمین حقوق انسانى مردم مى داند.
در فراز و
نشیب زندگى امام که از تفاوتهاى چشمگیر خانه نشینى تا اوج دوران
زمامدارى، این ارزشها متبلور است.در جنگها، صلحها، و موضعگیرهاى امام،
تلاش جهت زدودن خشونت از چهره دین و جامعه دینى و بارور نمودن ایجاد ارتباط
و انس و صمیمیت مى باشد. امامى که در برابر اشک سوزان یتیم زانو مى زند و
در برابر ناتوانى بیوهگان خود را نا آرام و بى تاب مى بیند. و براى به خطر
افتادن و امنیت زن یهودى که در تعهد اسلام مى زید، آنچنان آشفته مى شود که
مرگ را براى انسان غیرتمند آرزو مى کند. در جنبه عملکرد ' امام در طول
زندگى به خصوص در دوران زمامدارى خویش این حقیقت را متجلى ساخته است.
امام
مردم را محور حکومت مى داند و حکومت را در راستاى تحقق ارزشهاى الهى و
تأمین خواسته هاى مردم شکل مى دهد.هیچ گاه حکومت را تحمیل بر مردم نمى
دانست، گر چه از دیدگاه امام که دیدگاه حق است حکومتدارى خویش را از جانب
خدا بر مردم مشروع و روا مى دانست.لیکن در استقرار این ارزش هیچ گاه تحمیل
را بر مردم روا نمى دانست و در پذیرش حکومت رضایت مردم را زمینه ساز اساسى '
باور داشت.بدین سبب بر مشارکت و بیعت مردم با حکومت اهتمام مى ورزید، که
حکومت ولو حق مدار باشد اگر مردم خواهان آن نباشند، مستقر و پایدار نخواهد
شد. بدین جهت بر رضایت و مشارکت مردم پا فشارى دارد.مى فرماید بیعت مردم
باید از صمیم دل و رضایت خاطر باشد: و لا تکون الا عن رضا المسلمین. و نیز
مى فرماید: من ایدهام همان خواسته هاى مردم است: الا و انه لیس لى امر
دونکم. بازتاب این بخش از نوشتار ' این پیام را ندا مى دهد که چهره على
علیه السلام بخصوص در دوران حکومت دارى یک چهره مردمدار و صمیمى و مهربان
است. امام در زندگى فردى و اجتماعى خویش بدور از هر گونه خوشنت، بهرهورى
از نیروى قهریه براى تحقق ارزشها مىباشد.
امام صمیمى ترین
زمامدار و مردمى ترین حکومت مدار است و در متجلى نمودن این ارزشها از پا
نمى نشیند.امام علیه السلام از بکارگیرى اهرم فشار و خشونت در برابر مردم '
گریزان است و هیچ گاه حتى ارزشهاى دینى را با قهر خشونت در برابر عموم
مردم مستقر نمى سازد .
البته باید به این نکته اشاره شود که تلاش
براى استقرار مردمدارى ناسازگار با خشونت و بهره ورى از نیروى قهریه در
موارد لازم نمى باشد. امام حق مدار در معیارها و مردم مدار در تأمین خواسته
هاى مشروع مردم است.
در عین حال در برابر شاخصه اى فساد و
تبهکارى سخت خشن بوده و ریشه هاى فساد را با طرفندهاى گوناگون حتى با تیغ
جراحى و خشونت ریشه کن مى کند. امام عطوف و مهربان و مردم دار همان امامى
است که از شمشیرش خون سران کفر و فساد نفاق مى چکد و بغض کینه وى در
قلبهاى تنگ و دیدگان کور آنان موج مى زند. که اگر در جاذبه افراد ' سر آمد
است ' در دافعه نیز الگوى همگان است. محور عطوفت و مردم دارى با محور
خشونت در موارد لازم که موارد بسیار اندک هم مى باشد، نباید آمیخته شود و
بین این دو ناسازگارى وجود ندارد. همان گونه که خشن و دل سخت معرفى کردن
امام چهره واژگون از امام است، نفى خشونت و قهریه از امام همام نیز واژگونى
دیگرى است که هر دو ناشى از کژاندیشى و سوء برداشت و نگرش یک سویه مى باشد
.
چهره على قدردان حضور مردم در صحنه هاى اجتماعى و سیاسى است. و
این موضوع از این جهت حایز اهمیت است که چهره امام را برخى گریزان از مردم و
یا گلایهمند و یا بى تفاوت نسبت به مردم مطرح مى نمایند.این موضعها با
چهره عطوف امام ناسازوار است.امام در اظهارات خویش به خصوص در خطابههاى
خویش مانند خطبه 27،گاهى از مردم گلایه مى کند، لیکن این اظهارات در فضاهاى
خاص است و به هیچ وجه با مردم دارى حضرت ناسازگارى نخواهد داشت. که توضیح
بیشتر آن در بخش بررسى روحیات مردم کوفه در همین نوشتار آمده است. با این
بیان روشن مى شود که مردم داراى یکى از محورهاى ارزشى در سیره امام به ویژه
در حکومتدارى است، که براى همگان الگو است.
سیره و اندیشه اخلاقى امیرالمومنین(ع)توبه از دیدگاه حضرت على علیه السلامتوبه
به عنوان عامل اساسى در پالایش درون انسان و اصلاح اخلاق او که ضامن سعادت
انسان است، جلوه خاصى در سخنان حکیمانه حضرت امیرالمؤمنین على(ع) دارد که
به نمونههایى از آن اشاره مىشود.
1 - «هیچ شفاعت کنندهاى مفیدتر از توبه نیست».
2 - «آن را که توبه روزى کردند، از قبول گردیدن محروم نباشد».
3 - « در دنیا خیرى نبود جز دو کس را: یکى آن که گناهى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید و دیگر آن که در کارهاى نیکو شتابید».
4 - «خداوند در توبه را به روى بنده نمىگشاید و در آمرزش را بر وى ببندد».
و در مورد توبه کامل و معناى حقیقى استغفار مى فرماید
«استغفار درجه بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است:
نخست: پشیمانى بر آنچه گذشت، دوم: عزم بر ترک بازگشت
خوف و رجاء1 - بهترین کارها امید و ترس به خداوند را بحد اعتدال داشتن است»
2 - «از پروردگارت بترس ترسیدنى که تو را از امید به وى مشغول سازد و به وى امید داشته باش امید کسى که تو را از بیمش امید نباشد
3
- «از خدا بترس ترسیدن کسى که دلش را بفکر مشغول ساخته (و خاطر از جز خداى
پرداخته است) زیرا که ترس از خدا مرکبى راهوار و ایمن و زندانى براى نفس
است از (ارتکاب) گناهان»
4 - «بترس (از آخرت) تا ایمن باشى و ایمن نباش تا بترسى»
5 - «ترس از خدا براى کسیکه آنرا شعار و تن پوش خود قرار دهد ایمنى (از عذاب آخرت) مى آورد»
6 - «ترس از خدا شهپر ایمان است»
دانلود روضه جانسوز امیر المومنین(ع) از زبان رهبر انقلاب شهادت امام على ( ع )بعد
از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخى از خوارج از جمله عبدالرحمان
بن ملجم مرادى ، و برکبنعبداللهتمیمى و عمروبن بکر تمیمى در یکى
از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزىها و جنگهاى داخلى را
بررسى کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این
نتیجه رسیدند که باعث این خونریزى و برادرکشى حضرتعلى ( ع ) و
معاویه و عمروعاص است .
و اگر این سه نفر از میان
برداشتهشوند ، مسلمانان تکلیف خود را خواهنددانست . سپس با هم پیمان
بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکى از سه نفر گردد . ابنملجم
متعهد قتل امام على ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند
نفر در مسجد کوفه نشستند .
آن شب حضرتعلى ( ع ) در خانه
دخترش مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتى موضوع را با
دخترش در میان نهاد ، امکلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستید .
حضرتعلى ( ع ) فرمود : از قضاى الهى نمىتوان گریخت . آنگاه
کمربند خود را محکم بست و در حالى که این دو بیت را زمزمه مىکرد
عازم مسجد شد .
کمر خود را براى مرگ محکم ببند ، زیرا مرگ تو
را ملاقات خواهدکرد . و از مرگ ، آنگاه که به سراى تو درآید ( 10 ) .
جزع و فریاد مکن ابنملجم ، در حالى که حضرتعلى ( ع ) در سجده
بودند ، ضربتى بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جارى شد و
محاسن ( 11 ) آن حضرت وارد ساخت . شریفش را رنگین کرد .
در
این حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خداى کعبه سوگند
که رستگار شدم سپس آیه 55 سوره طه را تلاوت فرمود :
"
شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان مىگردانیم و بار دیگر از آن (
12 ) بیرونتان مىآوریم . حضرتعلى ( ع ) در واپسین لحظات زندگى
نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام
مسلمانان چنین وصیت فرمود :
" شما را به پرهیزکارى سفارش
مىکنم و به اینکه کارهاى خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر
اصلاح بین مسلمانان باشید . یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان
را مراعات کنید . قرآن را برنامهى عملى خود قرار دهید . نماز را
بسیار گرامى بدارید که ستون دین شماست ."
حضرت على ( ع )
در 21 ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک سپردهشد ، و
مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد .
دانلودبا روی سیاه با گریه و آه / از راه اومدم با بار گناه