پرسش وپاسخ

سئوال ازاهل سنت وپاسخ شیعه به اهل سنت

پرسش وپاسخ

سئوال ازاهل سنت وپاسخ شیعه به اهل سنت

علل فراموشی غدیر

                                                علل فراموشی غدیر

طاهره خاکساران1- فاطمه محسنی-زهرادربهانی

1.   دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث-دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)

چکیده:

مقدمه: ولایت امیرالمؤمنین(ع) از همان اوّلین روزی که نبی اکرم(ص) برای اعلان رسالت و دعوت علنی مأمور شدند، مطرح شد. پیامبر دوراندیش و آینده‏نگر اسلام نه تنها خط امامت را در طول تاریخ ترسیم کرد، و بر پایبندی به آن از مردم بیعت گرفت، بلکه حسن ختام هستی را که با آخرین وصی او و ظهورش تحقق می‏یابد نیز به مردم آن زمان، بلکه به بشریت گوشزد نمود. یکی از آسیب‏های بنیادینی که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دنیای اسلام را تحت تأثیر جدی قرار داد، فراموشی واقعه­ی غدیر بود که با محروم ساختن علی(ع) از حق الهی خویش، جریان رهبری را از امامت به خلافت منحرف ساختند.

هدف : بررسی علل فراموشی غدیر از نگاه محقیقین علوم اسلامی 

مواد و روش : این مقاله به صورت کتابخانه ای ، و با بهره گیری از برخی کتب  روایی، تفاسیر ، و مقالات مرتبط در این زمینه به انجام رسیده است.

یافته ها: در مکتب شیعه بحث ولایت و امامت از جایگاه ویژه­ای برخوردار است .پیامبرمکرّم اسلام (ص) بعد از بعثت, از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هرجا و در هر زمان که شرایط اقتضا مى­کرد, از فرصت استفاده کرده و مقام و منزلت على(ع) را به اصحاب یادآور مى شد و جانشینى او را به عام و خاص گوشزد مى نمود. احادیث یوم الدار, منزلت, ثقلین و... نمونه هایى از موارد فوق است. ولی هیچ یکِ آنها از نظر عظمت و صراحت و قاطعیت به پایه « حدیث غدیر» نمی­رسد.  در غدیر خم با نزول آیه تبلیغ ، رسول گرامی اسلام(ص)  مأمور به ابلاغ حکم ولایت و جانشینی علی(ع) به مردم شد. ولی  جمعیت انبوهی که در غدیر خم شاهد بر نصب مولا علی (ع) بر امامت امت بودند، پس از رحلت رسول خدا(ص)، پیمان شکنی کرده و حاضر نشدند در صحنه حاضر شده ، امام علی (ع) را یاری کنند. سرمنشأ اصلی اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاه­های گوناگون در باره­ی رهبری جامعه اسلامی، به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت در سقیفه بنی ساعده پدیدار گشت. جای نگرفتن اسلام در قلوب مردم، احیاى فرهنگ قبیله اى، احیای فرهنگ اشرافى ، حب ریاست و قدرت طلبی، ترس از عدالت علی(ع) و عقده­ها و کینه­های دیرینه  و حسادت نسبت به علی(ع) ، از مهم ترین عوامل موثر در انتخاب نکردن امام علی (ع) به منصب خلافت و امامت بود که پیامد آن فراموشی واقعه­ی غدیر و سفارش پیامبر در باره ی امامت و رهبری علی (ع)  و در نتیجه خارج ساختن جریان رهبری از امامت به خلافت بود.

نتیجه گیری: غدیر به عنوان مهم­ترین رویداد عصر رسول خاتم(ص)، که رسالت جهانی پیامبر را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل و پایداری نهضت اسلامی را تضمین می­کرد ، و موجب نا امیدی تمام دشمنان اسلام شده بود، متأسفانه با برنامه­ریزی قبلی برخی از صحابه پیامبر(ص) پس از رحلت  رسول خدا(ص)  به فراموشی سپرده شد و سبب انحراف جریان رهبری جامعه اسلامی از مسیر تعیین شده الهی گردید. مردم و میزان آگاهی آنها از ارزش­های مهم دینی، نقش بسزایی در روند جریانات و  تحولات  جامعه دارد. شیعه وظیفه دارد طبق سفارش پیامبر اکرم(ص)، پیام غدیر را به نسل ­های بعد برساند و از تمام راه‌های ممکن و توانایی‌ها و امکانات در جهت ترویج و بزرگداشت واقعه غدیر استفاده نماید، چرا که غدیر سند هویت شیعه است .

 کلید واژه: غدیرخم ، امامت علی (ع)، فراموشی غدیر

مقدمه

ولایت امیرالمؤمنین(ع) از همان اوّلین روزی که نبی اکرم(ص) برای اعلان رسالت و دعوت علنی مأمور شدند، مطرح شد و رخداد غدیر اوج تثبیت ولایت امیرمؤمنان علی(ع) بوده به طوری که برای احدی عذر یا راه گریزی باقی نگذاشته است. همان تعبیری که حضرت صدیقه کبری(س) فرمود: « هَلْ تَرَکَ أَبِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْرا »[1].

 آیا پدرم روز غدیر خم برای کسى جاى عذرباقی گذاشت؟

شیعه بر این باور است که کسی که رهبری جامعه اسلامی را عهده دار می­شود، باید شایسته ترین و داناترین فرد نسبت به احکام و مسائل دین بوده و در بیان حقایق دین و معارف الهی و پاسخ به پرسش­های مذهبی مردم، همچون پیامبراکرم(ص)، مصون از خطا و اشتباه باشد. پس خلافت یک منصب الهی است و جانشین پیامبر باید از جانب خدا تعیین شود. زیرا آگاهی از صفاتی همانند علم و عصمت که از شرائط عمده جانشین پیامبر است، برای انسانهای عادی امکان پذیر نیست. و خداست که می‏داند این نعمتهای بزرگ را به چه کسانی عطا کند و دیگران، راهی برای دستیابی به چنین علم و آگاهی ندارند. هم چنین معتقد است که پیامبر از جانب خدای سبحان، این انتخاب الهی را در مواردی فراوان به مردم ابلاغ کرده است و ماجرای غدیر خم مهم ترین آنهاست. در این حادثه بود که وجود مبارک امیر مؤمنان علی(ع) از ناحیه خداوند عزّوجلّ به عنوان سرسلسله امامت و رهبری برگزیده شد.

حضرت رسول(ص) به همه نسل­ها درباره خطبه غدیرخم سفارش کردند: ای مردم ، آن چه مامور به ابلاغ آن بودم به شما رساندم و این ابلاغ حجتی است بر کسانی که شاهدند و حضور دارند و آن هایی که حضور ندارند و کسانی که متولد شده­اند و یا آنهایی که متولد نشده­اند. پس باید حاضرین به غایبین و پدر­ها به فرزندان تا قیامت این پیام را برسانند.[2]

طبق فرمایش نبی خاتم(ص)، انسان­ها مأمور شدند با وصی او تجدید عهد کنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شوند. اما آنچه نوعا در اذهان مردم جاگرفت این مطلب بود که در غدیرخم، پیامبر اکرم (ص) فقط امیر مؤمنان علیه‏السلام را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب کرد. در حالی که پیامبر دوراندیش و آینده‏نگر اسلام نه تنها خط امامت را در طول تاریخ ترسیم کرد، و بر پایبندی به آن از مردم بیعت گرفت، بلکه حسن ختام هستی را که با آخرین وصی او و ظهورش تحقق می‏یابد نیز به مردم آن زمان، بلکه به بشریت گوشزد نمود و در بخشهای متعدد خطبه غدیر بر امامت تمامی امامان تصریح کرد و با صوت جلی فریاد کشید: «مَعاشِرَ النّاسِ اِنّی اَدَعُها اِمامَةً وَ وِراثَةً فی عَقِبِی اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلی کُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ وَ عَلی کُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ اَوْ لَمْ یَشْهَدْ»[3]

ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‏سپارم، و من ابلاغ کردم آنچه را مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند.

و در فرازی دیگراز خطبه غدیر فرمود:

 «مَعاشِرَ النّاسِ اِنّی نَبِیٌّ وَ عَلِیٌّ وَصِیٌّ، اَلا اِنَّ خاتَمَ الاَْئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ اَلا اِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدّینِ، اَلا اِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ، اَلا اِنّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها اَلا اِنَّهُ قاتِلُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ اَهْلِ الشِّرْکِ، اَلا اِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لِاَوْلِیاءِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَلا اِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللّهِ»[4]

« ای مردم! به راستی من نبی، و علی وصی من است. بدانید که آخرین امامان ما مهدی قائم(عج) است. بیدار باشید او غالب بر اساس دین، انتقام گیرنده از ظالمین، فاتح قلعه‏ها و منهدم کننده آنها، و کشنده هر قبیله‏ای از اهل شرک است. اوست که انتقام دوستان خدای عزیز و جلیل را می‏گیرد و دین خدا را یاری می‏کند».

امامت به عنوان شأنی است از شئون پیامبر اکرم (ص) که با رحلت آن حضرت پایان نمی‏پذیرد و حقیقتی است که باید در جهان اسلام ادامه یابد، بنابراین تداوم رهبری الهی توسط شخص نبی اکرم (ص) برنامه‏ریزی شد. اما نکته‏ای که حائز اهمیت است این است که رهبر جامعه‏ای که به عنوان امام نقش ایفاء می‏کند با حاکمی که خود را خلیفه می‏خواند بسیار تفاوت دارد. در بحث امامت، صلاحیت‏های ممتازی لحاظ شده که امام را شایسته قافله سالاری امت اسلامی می‏سازد، صفاتی همچون عصمت، علم، عدالت و...که در صورت تجمع در یک فرد او را در مقام امامت قرار می‏دهد لذا جایگاه امام متفاوت است با کسی که طبق نظر اهل حل و عقد یا با نظر شورا یا حتی با نظر مردم بر منصب حاکمیت و رهبری تکیه می‏زند. [5]

 به همین جهت یکی از آسیب‏های بنیادینی که پس ازرحلت پیامبر اکرم(ص) دنیای اسلام را تحت تأثیر جدی قرار داد، فراموشی واقعه­ی غدیربود که با محروم ساختن علی(ع) از حق الهی خویش، جریان رهبری را از امامت به خلافت منحرف ساختند.  این مقاله با توجه به اهمیت مسأله غدیر و سفارش و تأکید رسول اکرم(ص) مبنی بر رساندن پیام غدیر به جهانیان تا روز قیامت، به علل فراموشی غدیراشاره دارد.

 

 

یافته­ها

در مکتب شیعه بحث ولایت و امامت از جایگاه ویژه­ای برخوردار است و آیات و روایات زیادی اهمیت و لزوم آن را تأیید می­کند. حضرت امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر 5 پایه بنا شده است، نماز ، زکات، روزه ، حج و ولایت. و برای هیچ کدام ازچهار اصل قبلی، به اندازه ولایت ، سفارش نشده است، ولی مردم چهار اصل قبلی را رها کردند.[6]

پیامبرمکرّم اسلام (ص) بعد از بعثت, از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هرجا و در هر زمان که شرایط اقتضا مى­کرد, از فرصت استفاده کرده و مقام و منزلت على(ع) را به اصحاب یادآور مى شد و جانشینى او را به عام وخاص گوشزد مى نمود که احادیث یوم الدار, منزلت, ثقلین و... نمونه هایى از موارد فوق است. ولی هیچ یکِ آنها از نظر عظمت و صراحت و قاطعیت به پایه « حدیث غدیر» نمی­رسد.  در غدیر خم با  نزول آیه تبلیغ ، رسول گرامی اسلام(ص)  مأمور به ابلاغ پیام مهمّی می­شود:

یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ  وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ  وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ  إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ. (مائده/67)

اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند.

حضرت مأمور به ابلاغ امر بسیار مهمی می­شود که عدم تبلیغ  آن مساوی  با عدم تبلیغ رسالت در مدت 23سال است . به علاوه این موضوع مهم، مخالفان سرسختى داشته که پیامبر (ص) از مخالفت آنها که ممکن بوده مشکلاتى براى اسلام و مسلمین داشته باشد، نگران بوده است، به همین جهت خداوند به او تأمین و اطمینان خاطر می­دهد.[7]

جاى تردید نیست که این حکم، حکمى است که حائز کمال اهمیت است به حدى که جا دارد رسول اللَّه (ص) از مخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده خود وى را دلگرم و مطمئن سازد، حکمى است که در اهمیت به درجه‏ایست که تبلیغ نشدنش، تبلیغ نشدن همه احکام دین است، و اهمال در آن اهمال در همه آنها است، حکمى است که دین با نبود آن جسدى است بدون روح که نه دوامى دارد و نه حس و حرکت و خاصیتی. حکمى است که مایه تمامیت دین و استقرار آن است، حکمى است که انتظار مى‏رود مردم علیه آن قیام کنند، و در نتیجه و رق را برگردانیده و آنچه را که رسول اللَّه (ص) از بنیان دین بنا کرده منهدم و متلاشى سازند. همچنین نشان می­دهد رسول اللَّه (ص) هم این معنا را می­دانسته و از آن بیمناک بوده، لذا در انتظار فرصتى مناسب و محیطى آرام، امروز و فردا مى‏کرده که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمین هم آن را بپذیرند. و در چنین موقعى این آیه نازل شده ، و دستور فورى و اکید به تبلیغ آن حکم داده است.[8]

 

این آیه از سوره مائده در آخرین ایام حیات درخشان پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله) نازل شد و پس از آن نیز حکمى از احکام ذکر نشده است در اثر اینکه در همان ایام، واقعه شگفت‏آور خاتم بخشى على بن أبی طالب(ع) بود که در مسجد پیامبر در حضور گروهى از مسلمانان اتفاق افتاد و آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» نازل شد و از او تقدیر نمود و او را تالى رسول خدا و ولى و اولى بتصرف بر مسلمانان خوانده و معرفى نمود. از این جهت مردم سابقه داشتند که پیغمبر اسلام در تعقیب آن آیه در باره ولایت عامه و وصایت على بن أبی طالب به طور صراحت با مردم گفتگو خواهد نمود و بدین مناسبت جمله «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» نیز مبنى بر تأکید و خطاب به پیامبر است که چنانچه در باره اعلام این حکم به مردم کوتاهى نمائى وظیفه رسالت خود را انجام نداده‏اى و غرض تصریح به اهمیت این حکم بوده که رکن دین اسلام و محصول رسالت اوست. و نیز مردم از این خطاب تهدید آمیز بفهمند که رکن دین اسلام و روح احکام آن همین حکم است که چنانکه آنرا نپذیرند به منزله آن است که دین اسلام را نپذیرفته‏اند و خطاب تهدید از این نظر نیست که احتمال رود رسول خدا در باره ابلاغ این حکم اهمال می­فرماید، زیرا ساحت او منزه است از اینکه در انجام رسالت کوتاهى نماید بلکه به لحاظ اهمیت این حکم است که به منزله روح دین اسلام است و سایر احکام بمنزله جسد آنست و ادامه دعوت آن در جهان وابسته به تبلیغ آن حکم است. و جمله: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نیز مبنى بر تأمین خاطر پیغمبر اسلام است که پروردگار، تو را از خطر مردم منافق ایمن می­دارد و توطئه آنان را نقش بر آب مینماید.[9]

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله در غدیر خم، براى بیان مقام حضرت على علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود:

  إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ * (مائده/55)

ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند: همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند».

 و خود على علیه السلام نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مى‏خواند.[10]

نویسنده محقق علامه امینى در" الغدیر" حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر ص و با اسناد و مدارک و از 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند و کتاب معروف اسلامى نقل کرده است که نشان مى‏دهد حدیث مزبور یکى از قطعى‏ترین روایات متواتر است و اگر کسى در تواتر این روایت شک و تردید کند. باید گفت که او هیچ روایت متواترى را نمى‏تواند بپذیرد.[11]

نکته مهم این است که چرا با توجه به اهمیت این امر خطیر [ولایت  و جانشینی علی (ع)] و تأکید و سفارش پیامبر(ص) بر آن ، واقعه غدیر به فراموشی سپرده شد؟

بی­گمان علل و عوامل مختلفی در فراموشی غدیر دخالت دارند، ولی مهم­ ترین آنها به شرح زیر می­باشد:

1 ـ جای نگرفتن اسلام در قلوب مردم

بسیارى از سران قریش و قبایل اطراف در اواخر عمر پیامبر(ص) در سالهای هشتم و به خصوص نهم هجرت  پس از فتح مکه، اسلام آوردند که اسلام آوردن سران قریش یا بیشتر از روى اکراه بود و یا مقاصد دیگری داشتند. و اسلام آوردن بیشتر قبایل به این صورت بود که وقتی رئیس قبیله اسلام می آورد، تمام افراد قبیله پشت سر رئیس قبیله اسلام می آوردند به همین جهت اسلامشان از روی آگاهی و بینش نبود، و ایمان در قلوبشان نفوذ نکرده بود همچنانکه خداوند در سوره حجرات, به این امر اشاره دارد:

* قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا  قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْایمَانُ فىِ قُلُوبِکُمْ  وَ إِن تُطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکمُ مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیًْا  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. (سوره حجرات/14)

 [برخى از] بادیه‏نشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاورده‏اید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید از [ارزشِ‏] کرده‏هایتان چیزى کم نمى‏کند. خدا آمرزنده مهربان است‏.

بدین ترتیب  نهضت اسلام، نهضت جوان و نهال نوبنیادی بود که هنوز ریشه­های آن در دلها رسوخ نکرده و اکثریت قابل ملاحظه­ای، آن را از صمیم دل نپذیرفته بودند و همین امر  موجب شد که مردم بعد از پیامبر(ص) به طور جانانه از حق على(ص) دفاع نکنند.

2- احیاى فرهنگ قبیله اى

رسول خدا(ص) در طول دوره­ی رسالتش کوشید تا فرهنگ مبتنی بر نظام قبیلگی را از بین ببرد و جامعه­ای بر اساس ایده­های قرآنی و تقوا بناکند. اما با همه تلاش او، این فرهنگ در بطن جامعه اسلامی به روند خود ادامه داد. اگر چه در زمان پیامبر مکرّم اسلام (ص)، مجالی برای نمود پیدا نکرد. اما به علت نامساعد بودن شرایط, اختلافات قبیله اى ریشه کن نشد. [12]

پیامبر خدا(ص) در دوران حیات خود از آینده­ی جامعه اسلامی سخت نگران بود و با مشاهده یک سلسله حوادث ناگوار این احتمال در ذهن او قوت می­گرفت که ممکن است گروه یا گروه­هایی پس از در گذشت او به دوران جاهلی برگردند و سنن الهی را به دست فراموشی بسپارند. سرانجام هم  پس از رحلت رسول خدا (ص) تمایلات نهفته جاهلی آشکار و در سقیفه بنی ساعده ظهور پیدا کرد . بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنی ساعده گرد آمده بودند به خوبی نشان می­دهد که در آن روز چگونه تعصب­های قومی و عشیره­ای و افکار جاهلی بار دیگر خود را از خلال گفت و گوهای یاران پیامبر(ص) نشان داد و روشن شد که هنوز تربیت اسلامی در جمعی از آنان نفوذ نکرده و اسلام و ایمان جز سرپوشی بر چهره­ی جاهلیت ایشان نبوده است.[13]

3 ـ احیای فرهنگ اشرافى

به دنبال احیإی فرهنگ قبیله­اى, فرهنگ اشرافى نیز رشد کرد, اشراف در فرهنگ قبیله­اى جایگاه ویژه اقتصادى و سیاسى داشتند.  بیش از هفتاد نفر از سران قبایل در جنگ بدر و اُحُد به دست امام علی (ع)کشته شده بودند. و اشرافیت مکه در صدد انتقام و التیام این زخم بودند که حوادث ناگوارى چون غصب خلافت, حوادث خونین جمل, صفین و نهروان را بوجود آوردند.

 4 ـ حب ریاست و قدرت طلبی

برخى از صحابه با توجه به نفوذى که در خانه پیامبر(ص) داشتند و به وسیله بعضى از زنان پیامبر(ص) اسرار خانه او را مى دانستند و با توجه به این که خواهان قدرت بودند و حداقل مقام هاى دوم و سوم را خواهان بودند, وقتى در زمان حیات حضرت رسول مکرّم اسلام(ص) به منصب دست نیافتند، تصمیم گرفتند زمینه ریاست خود را بلافاصله بعد از رحلت پیامبر(ص) فراهم کنند.  و با این کار چنان ضربه­اى به وحدت اسلامى زدند که در طى قرون متمادى مسلمانان نتیجه این اقدام را دیدند و مى بینند. 

على(ع) نیز به این امر اشاره دارد و می­فرماید: قومى با حرص, ولع و بخل زیادى، طالب خلافت شدند و آن را از دیگران باز داشتند .

5 ـ ترس از عدالت علی(ع)

اعراب با على(ع) آشنا بودند و سختگیرى­­هاى او را در برابر عدالت و حق در دوران حیات پیامبر(ص) به چشم دیده بودند. و از عدالت او در هراس بودند, و می­دانستند على(ع) اهل طفره و مداهنه و سهل انگارى نیست. وهمین مسأله موجب شد برخی تمایل به خلافت امام علی(ص) نداشته باشند.

6-عقده­ها و کینه­های دیرینه

بسیاری از قبایلی که در مدینه یا بیرون از آن زندگی می­کردند نسبت به علی بی­مهر بوده، کینه او را سخت به دل داشتند، زیرا علی(ع) پرچم کفر این قبایل را سرنگون و قهرمانانشان را به خاک ذلت افکنده بود. اینان، هرچند بعدها پیوند خود را با اسلام محکمتر کرده، به خداپرستی و پیروی از اسلام تظاهر می­کردند، ولی در باطن نسبت به علی(ع) بغض و عداوت داشتند.[14]

آنها درک کرده بودند که با توجّه به لیاقت ها و استعدادهای تیره بنی هاشم، اگر مسئله جانشینی در میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان، برون نخواهد رفت. و از طرفی حضرت علی (ع) نزد قریشیان، به سبب دلاوری هایش در جنگ هایی مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، چهره ای غیرقابل قبول داشت و این پدیده سبب شد تا آنان به تبلیغات گسترده روی آورده و چهرة علی ع را نزد همه اعراب، زشت جلوه دهند[15].
7-حسادت
برخى از صحابه از قرب و منزلت على(ع) نزد پیامبر(ص) حسد مى بردند. این حسد به نحوى در میان اصحاب جلوه گر شده بود که پیامبر(ص) آن را احساس مى کرد و به آن ها گوشزد مى نمود تا از حسادت خود دست بکشند، به طورى که على(ع) در جنگ جمل وقتى سخن پیامبر(ص) را به یاد زبیر مى اندازد, زبیر دست از جنگ مى شوید.

 

تدابیر رسول خدا در راستای تثبیت جانشینی علی(ع)در اواخر عمر شریفش

پیامبر(ص) به خوبی می­دانست که رحلت او ، مسأله جانشینی اش را با بحران روبه رو خواهدکرد و ممکن است موازنه موجود در جامعه اسلامی را بر هم بزند و میان سران مهاجر با هم و یا مهاجر و انصار درگیری پدید آید و در نتیجه، هر یک از بزرگان صحابه مدّعی جانشینی آن حضرت شده و علی (ع) را از حق الهی خویش محروم سازند،  لذا سپاهى به فرماندهى اسامه بن زید را مإمور حرکت به سوى شام نمود و اصحاب را تحریص به شرکت در آن سپاه نمود و متخلفین را لعن فرمود تا شاید بتواند موانعى را که برسر راه جانشینى على(ع) پس از رحلتش وجود داشت, برطرف سازد. اما سپاه اسامه با تمام اصرار پیامبر(ص) ، از دستورش تخلف کردند در حالی که هیچ دلیل موجهی برای ماندن یا برگشتن به مدینه نداشتند. پیامبر تنها چاره کار را در این دید تا در آخرین لحظات حیات، نامه ای بنویسد و امت را از فتنه ها برهاند اما کوشش پیامبر(ص) براى مکتوب داشتن آخرین وصیت نیز بی نتیجه ماند. و عمر در مقابل این درخواست پیامبر گفت: « انَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرُ حَسبُنا کِتَابُ الله» و پیامبر را به هذیان گویی متهم کرد.[16]

تاریخ در این­جا تنها از یک نفر نام می­برد، اما آشکار است که تنها یک نفر بی آنکه جریان نیرومندی پشتیبانش باشد، نمی­تواند با رسول خدا(ص) مقابله کند.

 

 

شکل گیری جریان سقیفه

از نظر تاریخی سرمنشأ اختلافات در میان مسلمانان و ظهور دیدگاه­های گوناگون در باره رهبری جامعه اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(ص)، به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت، در سقیفه بنی ساعده پدیدار شد.[17]

شکل گیری جریان سقیفه مبتنی بر ارزش­های جاهلی و قبیله­ای بود و هیچ ارتباطی با قرآن و سنت نداشت. برخی از آنها که در غدیر خم با علی (ع) دست بیعت داده بودند و خود را از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) می دانستند ، بلافاصله پس از رحلت حضرت(ص)، در سقیفه بر سر تعیین جانشین، باهم به رقابت پرداخته و حق کسی را که شایسته ترین فرد برای رهبری جامعه نو بنیاد اسلامی است را غصب کردند. در سقیفه سخن بر سر این بود که چه کسی باید حکومت کند نه  چه کسی صلاحیت دارد حکومت کند و یا چگونه باید حکومت کند؟

آری، کسانی که در زمان حیات پیامبر(ص) نتوانسته بودند به منصب­های مورد علاقه خود دست یابند، و خواهان قدرت بودند، با استفاده از ارزش­های جاهلی و قبیله­ای، راه را برای به دست گرفتن قدرت و رسیدن به حکومت باز کردند. آنها ارز­ش­های حقیقی را که تقوا ، علم، سبقت در ایمان، جهاد در راه خدا بود را فراموش کرده و ریش سفید بودن را برای خلافت، فضیلت شمردند و با تمسک به قرابت قریش با پیامبر(ص)، خود را مستحق تصدی جانشینی او دانستند. سرعت و شدت عمل اصحاب سقیفه به حدی بود که هرگونه عکس العمل را از امام (ص) گرفت ، امام در حال تغسیل و تکفین بدن پیامبر بود که قدرت طلبان از فرصت استفاده کرده وچنان در گرفتن بیعت سرعت عمل به خرج دادند که آب غسل پیامبر(ص) هنوزخشک نشده بود.

پیامدهای سقیفه

اتفاقی که در سقیفه افتاد و تصمیمی که بدون حضور بسیاری از بزرگان انصار و مهاجر گرفته شد، پیامد­هایی را به دنبال داشت، از جمله:

1- فراموشی واقعه غدیر و سخن پیامبر در باره ولایت و امامت علی (ع)، که موجب بی حرمتی­هایی از جمله آتش زدن در خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شد ، که تا چندی قبل از آن، حتی به مخیله ی مسلمانان هم خطور نمی کرد.[18]

 2- تغییر خلافت از مسیر تعیین شده رسالت و غصب خلافت علی (ع)، همان خلافتی که عهد الهی بود، به زمامداری فردی از قریش تنزل یافت و در ادامه به حکومت سلطنتی بنی امیّه تبدیل شد.

حوادث بعد ازسقیفه

اگرچه همه واقعه غدیر را از یاد نبردند و تلاش­ها و مخالفت ­هایی هم در این زمینه انجام شد ولی هر کدام به دلایلی بی نتیجه ماند، این حوادث عبارتند از:

1-    تصمیم انصار برای برگرداندن خلافت به حضرت علی (ع)

با توجه به اینکه بسیاری از بزر گان انصار و مهاجر در سقیفه حضور نداشتند و تعیین خلیفه بدون حضور آنها صورت گرفته بود.

 انصار بعد از انتخاب خلیفه اول در سقیفه و محرومیت آنها از حاکمیت، امیدوار بودند که خلافت را به علی (ع) برگردانند به همین خاطر در یک جا جمع شده و همدیگر را ملامت نموده و شعار ما جز با علی بیعت نمی­کنیم را سر دادند اما  عمر آنها را به توطئه بر ضد مهاجرین متهم ساخته و با رهبرشان با خشونت رفتار کرد.[19]

2-   مخالفت بنی هاشم و عده ای از صحابه نزدیک پیامبر(ص) با خلافت ابوبکر

بنی هاشم و عده­ای از صحابه نزدیک مانند سلمان ، ابوذر و مقداد که اندیشه روشنی از جانشینی رسول خدا داشتند و حق حاکمیت را تنها از آن علی (ع) می دانستند، باور نمی­کردند که جز علی(ع) جانشین شود و برای اینکه مخالفت خود را به سمع مهاجر و انصار بلکه همه­ی­ مسلمانان برسانند، در خانه­ی حضرت زهرا(س) متحصّن شده، در اجتماعات آنها حاضر نمی­شدند، ولی این تحصّن سرانجام درهم شکست و مخالفان خلافت مجبور شدند خانه دخت گرامی پیامبر(ص) را ترک گفته و به مسجد بروند.[20]

3- مخالفت گروهی، با انگیزه های سیاسی و رقابت های قبیله ای

گروهی دیگر از متعرضان با انگیزه­های سیاسی و بر اساس رقابت­های قبیله­ای، ابوبکر را شایسته این مقام نمی­دیدند.برای مثال ابوسفیان می گفت تیم و عدی دون شأن ترینِ قریش و طبقات پایین این قبیله هستند و شایستگی حکومت بر قریش را ندارند.[21]

فعالیت حضرت زهرا(س) در دفاع از ولایت و امامت

حضرت زهرا(س) به عنوان نمونه عالی و منحصر به فرد زن مسلمان و دختر رسول خدا(ص) اولین کسی بود که به دفاع از علی (ع) برخاست و معتقد بود که امامت اهل بیت(ع) مو جب وفاق امت می­شود.[22]

فاطمه زهرا (س) در همان لحظه‏های آغازین اعلام ولایت امیرالمؤمنین در غدیر خم، و تحقق بیعت عمومی برای ولایت، از پیمان‏شکنی و دوروئی مخالفان غدیر، آگاهی داشت. پیشگویی فاطمه (س )که از علم الهی او سرچشمه می‏گرفت، دیری نپایید که با وقوع سیقیفه به حقیقت پیوست. این کار آنقدر عجولانه انجام شد که عمر می‏گوید: «خلافت و بیعت با ابوبکر با عجله و بدون در نظر گرفتن حکمت و مصلحت انجام شد و خدا بود که ما را از شر آن حفظ نمود سپس می‏گوید: «ما ترسیدیم که اگر بدون بیعت با ابوبکر از آن جا خارج شویم، انصار با شخص دیگری بیعت کنند».[23]

خلیفه دوم در حدیث ابن عباس به این حقیقت اعتراف می­نمایدکه: من فهمیدم که پیغمبر اکرم(ص) می­خواهد خلافت علی را تسجیل کند ولی من برای مصلحت به هم زدم. خلافت از آنِ علی بود ولی اگر به خلافت می­نشست، مردم را به حق و راه راست وادار می­کرد و قریش زیر بار آن نمی رفتند. از این روی وی را از خلافت کنار زدیم.[24]

فاطمه زهرا (س) که این حوادث را از قبل می‏دانست و آن را به علی (ع) نیز یادآوری می­کرد، نمی‏توانست در مقابل آن ساکت و آرام بنشیند و مسئولیت سنگین خویش را در دفاع از «امامت و ولایت» نادیده بگیرد، لذا تلاش می­کرد خفته‏ها را بیدار و غافلان و فراموش کاران را به خود آورد ، و در موارد عدیده‏ای «حدیث غدیر»را که بزرگترین سند ولایت و امامت بو،  به مردم یادآوری و گوشزد می‏نمود. حضرت زهرا (س) در پاسخ محمود بن لبید که پرسید چرا امام علی (ع) سکوت کرد و حق خود را نگرفت؟ فرمود: رسول خدا (ص) فرمود : مَثَل امام، مانند کعبه است، مردم باید در اطراف آن طواف کنند، نه آن که کعبه دور مردم طواف نماید. امّا افسوس کسی را مقدّم داشتند که خدا او را کنار زده بود و کسی را کنار زدند که خدا او را مقدّم داشت. تا آنجا که ره‏آورد بعثت را انکار کردند و به بدعت‏ها روی آوردند [25].

علل سکوت على(ع)

باتوجه به اینکه علی (ع) پس از پیامبر(ص) شایسته ترین فرد برای ادارة‌ امور جامعة‌ اسلامی بوده و هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهی،‌ قضایی، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پایة علی(ع) نمی رسید. از این رو انتظار می رفت که پس از درگذشت پیامبر(ص) بلافاصله علی(ع) زمام امور را در دست گیرد، و رهبری مسلمانان را ادامه دهد. اما عملاً چنین نشد و مسیر رهبری اسلامی پس از پیامبر(ص) منحرف گردید.

 امام علی(ع) در خطبه معروف شقشقیه در باره غصب خلافت خود می­فرماید: آگاه باشید، به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد درحالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می­کند.[26]

 امام در خطبه دیگری، فلسفه سکوت خویش را چنین بیان می­دارد: در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، می­گویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم ، می­گویند: از مرگ ترسید! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می­گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق! [27]

امام(ع) بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولی  سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها ثمر بخش نبوده،‌ چرا که خلیفه و هوادارانش طالب قدرت بودند. در این هنگام علی(ع) بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت. چنانچه امام در خطبه شقشقیه ، اشاره می­کند: رِدای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که یا باید برای گرفتن حق خود بپاخیزم یا باید صبر پیشه سازم؟ پس از ارزیابی درست، صبر را خردمندانه­تر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می­برند.[28]

مهم ترین علل سکوت امام علی (ع) را می­توان در محورهای زیر خلاصه کرد:

1 ـ سفارش پیامبر(ص)

 پیامبر(ص) به على(ع) توصیه فرموده بود: در صورتى که حقت را غصب کردند, اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد, براى گرفتن حقت دست به شمشیر ببر و گرنه صبر پیشه نما.

2 ـ حفظ وحدت جامعه اسلامى و نگه داشتن حرمت دین

در رهبری­های الهی و معنوی هدف بالاتر و ارجمند تر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد.[29]

 على(ع) خلافت را حق خود مى دانست, اما حرمت دین را برتر از آن مى دید. و اگر دین ضربه مى دید, آن را نمى شد جبران کرد. على(ع) گرچه حق خود را حق دین مى دانست ولى وحدت دینى را لازم­تر از حق خود مى شمرد .

 حفظ وحدت اسلامی برای جلوگیری از آسیب های دینی و ارتداد مسلمانان، در سخنان امام (ع) جلوه گر است. حضرت می فرماید : قریش پس از پیامبر (ص) ، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن (بر غصب حق خود ) بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آن­ها است. مردم تازه مسلمانند و کوچک ترین سستی، دین را تباه می کند[30].

 3 ـ پیدایش مرتدین و پیامبران دروغین

هنگامی که خبر در گذشت پیامبر اکرم(ص) در میان قبایل تازه مسلمان منتشر شد گروهی از آنها پرچم ارتداد و بازگشت به آیین نیاکان را برافراشتند و عملاً با حکومت مرکزی به مخالفت بر خاستند. بنابراین در آن اوضاع و احوال که مهاجر و انصار وحدت کلمه را از دست داده، قبایل اطراف پرچم ارتداد برافراشته، مدعیان دروغگو در استان­های نجد و یمامه به ادعای نبوت برخاسته بودند، هرگز صحیح نبود که امام (ع) پرچم دیگری برافروزد و برای احقاق حق خود قیام کند.[31]

امام در نامه اى به مالک اشتر به باز گشت گروهی از اسلام اشاره کرده ویکى از علل سکوت خود را (پیدایش مرتدین) مى داند.[32]

4ـ کمى یاران و حامیان

امام علی(ع) در خطبه نهج البلاغه, یکى از علل سکوت خود را کمى یاران و حامیان خویش مى­داند ، آنجا که می فرماید: پس از وفات پیامبر(ص) ، به اطراف خود نگاه کرده، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم( که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد)، پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ­تر از گیاه حنظَل، شکیبایی نمودم.[33]

امام صادق علیه السلام فرمود: على علیه السلام هزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مى‏گیرد! .[34]

 

5- میدان یافتن  منافقین

منافقان وکسانی که به ظاهر اظهار اسلام کردند،‌ همیشه منتظر بودند که در یک فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، بنابراین حضور آنها در میدان، یکی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبکر و به دست گرفتن حکومت توسط آن حضرت،‌که وعده یاری به او داده بودند، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهادی که ایجاد اختلاف و دو دستگی در میان مسلمانان و فتنه و آشوب و ضربه زدن به اسلام نوپای بود،‌ اشاره می‌کند.[35]

نتیجه گیری

- برای ساختن یک جامعه مؤمن رهبری امام معصوم لازم است تا با تصرفات معنوی و هدایت، جامعه را به سرمنزل مقصود هدایت کند زیرا تا کسی را خداوند هدایت نکند، هدایت دیگران را به او نمی‏سپارد.[36]

وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا.... ( انبیاء/73) و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند.

- بررسی دوران حیات پیامبر از بعثت تا رحلت و تحلیل وقایع و اتفاقات دوره 23 ساله  رسالت، علل فراموشی غدیر را به خوبی آشکار می­سازد. غدیر به عنوان مهم­ترین رویداد عصر رسول خاتم، که رسالت جهانی پیامبر را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل و پایداری نهضت اسلامی را تضمین می­کرد ، و موجب نا امیدی تمام دشمنان اسلام شده بود، متأسفانه با برنامه ریزی قبلی برخی از صحابه پیامبر(ص)، پس از رحلت  رسول خدا(ص)،  به فراموشی سپرده شد و سبب انحراف جریان رهبری جامعه اسلامی از مسیر تعیین شده الهی گردید و فرصت مناسبی برای دشمنان اسلام فراهم ساخت تا دوباره قدرت را در دست گرفته و وقایع تلخی چون صفین، عاشورا و... را بوجود بیاورند.

- در اندیشه سیاسی شیعه، منشأ و سرچشمه حاکمیت، الهی است و به قبول و نفی مردم بستگی ندارد، با این همه، شرط اساسی تحقق این حاکمیت، پذیرش مردم است. هرگاه مردم این حاکمیت را بپذیرند، حاکم از سوی خدا خواهد بود و ارتباط مردم با او نیز یک رابطه ولایی است و این رابطه ولایی، در همه جا جریان دارد.[37]

 - مردم و میزان آگاهی آنها از ارزشهای مهم دینی ، نقش بسزایی در روند جریانات و تحولات جامعه دارد. جامعه از رسول خدا اطاعت نکردند و جمعیت انبوهی که در غدیر خم شاهد بر نصب مولا علی (ع) بر امامت امت بودند حاضر نشدند در صحنه حاضر شده، او را یاری کنند. از پیکره اسلام آن دسته‏ای از این هدایت بهره‏مند شدند که حول محور امامت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) گرد آمدند که متأسفانه در اقلیت و مظلومیت قرار داشتند اما جهان اسلام هزینه این آسیب بزرگ را پرداخت. اگر غدیر فراموش نمی­شد، عاشورا اتفاق نمی­افتاد و این همه مصائب و مشکلات برای ائمه معصومین(ع) رخ نمی­داد.  شیعه وظیفه دارد طبق سفارش پیامبر اکرم(ص)، پیام غدیر را به نسل­­های بعد برساند و از تمام راه‌های ممکن و توانایی‌ها و امکانات در جهت ترویج و بزرگداشت واقعه غدیر استفاده نماید، چراکه غدیر سند هویت شیعه است واگر غدیر را از شیعه بگیریم، شیعه ، مشروعیت خود را ازدست می­دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع و مآخذ :

 

1.       قرآن کریم.

2.      نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.

3.      اسمعیلی، محمد ، آسیب شناسی عصر علی (ع)، ، مجله نهج البلاغه ،، ش 7، زمستان 82.

4.      پورامینی، محمد باقر، فراموشی غدیر، مجله پرسمان ، ش 83،  آذر 1388 ه. ش،

5.      حسینی، جواد، در جستجوی استناد به حدیث غدیر در کلمات نورانی فاطمه زهرا (ع(، مجله مبلغان ، ش 38 ، اسفند 1381ش.

6.       حسینى همدانى، محمد حسین‏، انوار درخشان، کتابفروشى لطفى تهران، چاپ اول، سال 1404 ق.

7.      حیدری آقایی محمود، خانجانی قاسم، فلاح زاده حسین،رمضان محمدی، تاریخ تشیع(1)،زیر نظر دکتر سید احمد رضا خضری، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه وسازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها (سمت)، قم- زیتون، چاپ سوم، بهار1386ه.ش.

8.      دانش ، اسماعیل ، پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) ، مجله اندیشه تقریب ، شهریور 1389.

9.      سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، اسفند 1368ه.ش.

10.  طباطبایی ، سید محمد حسین ،تفسیر المیزان ،مترجم موسوی همدانی سید محمد باقر،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1374 ه. ش.  

11.  ........................................................................................، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ شانزدهم، 1383ش.

12.  طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج عتی اهل اللجاج، انتشارات مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ه.ق.

13.  فتال نیشابورى‏، محمدبن احمد ، انتشارات رضى‏، قم، چاپ اول، (بی تا).

14.  قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران‏، چاپ یازدهم، سال‏1383 ش. ‏

15.  قمی (معروف به شیخ صدوق)، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی ابن بابویه ، کتاب الخصال ، جامعه مدرسین، 1403 ه .ق.

16.   کلینى‏،  ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1362ش.

17.  مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.

 



[1] محمد بن علـى بن بابویه قمى( معروف به شیخ صدوق)، الخصال، ج1، ص 173.

[2]  محمد بن احمد، فتال نیشابوری ،روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏1، ص 96.

[3] احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج ، ج1، ص 62.

[4] همان ، صص 64-63.

[5] محمد  اسمعیلی، مجله نهج البلاغه، شماره 7.

[6] ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کلینى‏،  ج 2، ص 18.

[7] ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏5، ص 3.

[8] محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، ج‏6، ص 66.

[9] محمد حسین حسینى همدانى، ‏انوار درخشان، ج‏5، صص 73-72.

[10] محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 3، ص 110.

[11]  ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏5، ص 7.

[12] محمود حیدری آقایی، تاریخ تشیع 1، ص 75.

[13] جعفر سبحانی، فروغ ولایت، صص165-164.

[14] همان، ص 168.

[15] پور امینی، محمد باقر، مجله پرسمان، شماره 83.

[16] تاریخ تشیع1، ص 71.

[17]همان ، ص 75.

[18] عاشورا،ص 117.

[19] تاریخ تشیع1، ص 79.

[20] فروغ ولایت، ص 160.

[21] تاریخ تشیع1، ص 80.

[22] همان، ص81.

[23] جواد حسینی، مجله مبلغان، شماره 38

[24] طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 188.

[25] جواد حسینی، مجله مبلغان، شماره 38.

[26] نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 3، ص 45.

[27] همان ، خطبه 5، ص51.

[28] همان، خطبه 3، ص45.

[29] فروغ ولایت، ص 168.

[30] دانش، اسماعیل، مجته اندیشه تقریب.

[31] فروغ ولایت، ص 166.

[32] نهج البلاغه، نامه 62، ص 601.

[33] نهج البلاغه، خطبه 26، ص 73.

[34]قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج‏3، ص: 111.

[35] فروغ ولایت، ص 157.

[36] شیعه در اسلام ، ص 196.

[37] تاریخ تشیع1، ص 13.

علل عدم حضور امام علی (ع)درسقیفه بنی ساعده

علل عدم حضور امام علی (ع)درسقیفه بنی ساعده

 

 

مقدمه

     در این تحقیق سعی بر این است که به توضیح برخی از موضوعات مهم و پرچالش در مساله جانشینی پیامبر (ص) و کم و کیف جریان سقیفه ی بنی ساعده که منجر به انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه اول مسلمین و کنار گذاشتن حضرت علی (ع) از بدست گیری زمام امور خلافت در آن مقطع شد که خود سرآغاز تفرقه در بین مسلمین شد، بپردازد.

برخی از منابع اهل سنت مثل محمد بن سعد در طبقات الکبیر ضمن برشمردن فضایل ابوبکر جهت بدست گیری خلافت، ماجرای بیعت کردن مردم با او را بدون هیچ گونه درگیری و مجادله ای ثبت کرده است ولی در بیشتر منابع دست اول مثل محمد بن اسحاق بن یسار در کتاب سیرت رسول الله، بلاذری در انساب الاشراف، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، تاریخ یعقوبی،تاریخ طبری، مسعودی در مروج الذهب و سیوطی ماجرای انتخاب ابوبکر و بیعت با او را همراه با جنجال و مطرح کردن نامزدی علی (ع) در صورت تمایل او به کسب قدرت، بعیت نکردن افرادی از صحابه پیامبر (ص) و از بنی هاشم و اوس و خزرج با ابوبکر را ثبت کرده اند.

گفته ی عمر بن خطاب در خصوص سقیفه بسیار جالب است که گفت : انتخاب ابوبکر به خلافت، کاری عجولانه بود که خدا شر آن را برطرف کرد، باید اذعان کرد که جریانهای مختلف قریش درصدد آن بودند که خلافت خاندان بنی هاشم تداوم نیابد و به زعم علی (ع)که مساله ی جانشینی پیامبر (ص) در گذشته و در مراحل مختلف توسط شخص پیامبر (ص) در عشیره اقربین، غدیرخم و... مشخص شده است و بواسطه حفظ حرمت پیامبر (ص) که هنوز به خاک سپرده نشده بود به یکباره خبر بیعت با ابوبکر در سقیفه منتشر شد و از همه مردم خواسته شد که با وی بیعت کنند و این در حالی بود که نظر چند نفر در سقیفه بر نظر کلی جماعت مسلمین تحمیل شد و باعث اختلافاتی در بین مسلمانان گردید که پیامدهای آن تا بدین روز رسیده است.

 

معنا و مکان سقیفه ی بنی ساعده

معنای سقیفه

سقیفه به معنای ایوانچه ای سقف دار ( سایبان دار ) است.1

از سقیفه به معانی دیگر تعبیر می شود :

1-به معنای سایبان است که معمولاً از یک سایبان خیلی طولانی و عریض و طویل تعبیر می کنند.

2-اتاقی که جلوی خانه ساخته می شود که ما آن را پیش خوان یا بهار خواب می گوئیم، اطلاق می شود.

3-از سالن پذیرائی نیز به سقیفه تعبیر می شود.2

مکان سقیفه

« محل اجتماعی در مدینه بود که مردم مسائل حساس خود را در آن مورد بحث و تبادل نظر قرار می داند. این محل همان جائی است که به مجردیکه خبر رحلت پیامبر (ص) منتشر گردید، مردم مدینه برای گزینش رهبرشان با هم در آن جمع شدند. در این محل بود که گروهی از مهاجرین ( که از مکه به مدینه (یثرب) به همراه پیامبر (ص) هجرت کرده بودند. ) عقیده خود را به قبول ابوبکر به عنوان تنها رهبر جامعه به انصار تحمیل کردند. در این جلسه در سقیفه، فریادهایی به حمایت از خلافت علی (ع) برخاست. بنابراین سقیفه را باید به عنوان نامی عمومی برای اولین جدایی در میان مسلمانان در نظر گرفت.3

 

ماجرای سقیفه ی بنی ساعده

    زمانی که پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد (ص) در روز 28 صفر سال 11 هجری وفات کردند عده ای همچون علی (ع)، فرزندان عباس عموی پیامبر (ص)، زبیر، اسامه بن زید، ابوبکر و... مشغول غسل دادن آن حضرت در حجره خود آن حضرت بودند عده ای از انصار ( اهالی مدینه (یثرب) که پیامبر (ص) را در تبلیغ دین یاری کردند و او را پناه دادند ) در مکانی که متعلق به قبیله ی بنی خزرج بود به نام سقیفه تجمع کردند تا سرنوشت جانشینی پیامبر (ص) را مشخص کنند. یعقوبی ماجرا را چنین روایت می کند : روز وفات رسول خدا، انصار در سقیفه بنی ساعده فراهم شدند پس سعد بن عباده خزرجی ( رئیس قبیله خزرج ) را نشانده، دستمالی بسر او بسته برای او دوتا کردند و خبر به ابوبکر و عمر و مهاجرین رسید، پس با شتاب آمدند و مردم را از پیرامون سعد براندند و ابوبکر و عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح پیش آمدند و گفتند: ای گروه انصار پیامبر خدا از ماست، پس به جانشینی او سزاورتریم و انصار گفتند: از ما  امیری و از شما امیری. پس ابوبکر گفت: امیران از ما و وزیران از شما است... و زمانی که بین مهاجرین و انصار در سقیفه در برتری جوئی هر یک به غصب مقام خلافت و جانشینی پیامبر (ص)، ابوبکر روایتی را از پیامبر (ص) عنوان کرد که باید حاکمان از قریش باشند، که انصار ساکت شدند که گفته است « الائمه من قریش »1 پس ابوبکر گفت : این عمر بن خطاب است که پیامبر خدا گفته است : خدایا دین را با او سربلند گردان و این ابوعبیده جراح است که پیامبر خدا گفته : امین این امت است پس با هر کدام که خواهید بیعت کنید. آن دو زیر بار نرفتند و گفتند: بخدا قسم با اینکه تو همسفر پیامبر خدا و دوم دو تایی ما بر تو پیشی نخواهیم گرفت، پس ابوعبیده دست بدست ابوبگر زد و عمر دمی بود و سپس هر کدام از قریش که همراه او بود بیعت کرد.1

بدلیل اختلافاتی که بین دو قبیله او و خزرج وجود داشت و هیچ کدام از آنها حاضر نبود که زیر بیرق دیگری رود و در میان خود این دو قبیله هم اختلافاتی به چشم می خورد لذا هر دو قبیله تا حدودی تمایل به این داشتند که کسی به غیر از این دو قبیله مقام خلیفگی را بدست گیرد که با تیزهوشی عمر بن خطاب و پیش دستی ابوبکر و همراهی ابوعبیده بن جراح این فرصت طلایی بدست آمد و پس از بیعت ابوعبیده و عمر، بشیر بن سعد عمو زاده سعد بن عباده و اسید بن حضیر ( رئیس قبیله اوس ) اولین افرادی بودند که در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند.2

هجوم افراد سقیفه بن خانه زهرا (س) برای بیعت گرفتن از بنی هاشم برای ابوبکر

    بعد از بیعت افراد محدودی از مهاجرین و انصار با ابوبکر به عنوان جانشینی پیامبر (ص) عنوان می شود که ابوبکر و عمر خبر یافتن که گروه مهاجر و انصار با علی ابن ابیطالب (ع) در خانه فاطمه دختر پیامبر فراهم گشته اند پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند و علی بیرون آمد... و فاطمه بیرون آمد و گفت : بخدا قسم باید بیرون روید اگرنه مویم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاری کنم، پس بیرون رفتند و هرکه در خاه بود برفت و چند روزی بماندند سپس یکی پس از دیگری بیعت می کردند لیکن علی و پس از شش ماه و به قولی چهل روز بیعت نکرد.3

 

 

دلائل  اهل سنت در برتری خلافت ابوبکر

    برخی از کتب اهل سنت بخصوص صحیح بخاری و مسلم حدیقی جعلی از زبان عایشه همسر پیامبر (ص) ذکر می کنند که گفته اند پیامبر (ص) به عایشه در بیماری مرگ خویش فرمودند : پدرت را پیش من فرا خوان تا برای او نامه یی بنویسم که بیم آن دارم کسی سخنی گوید یا آرزویی کند و خداوند و مومنان جز ابوبکر را نمی خواهند.1

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به دلایل برتری ابوبکر در کسب مقام خلافت در سقیفه اشاره می کند که ابتدا ابوبکر عمر و ابوعبیده را نامزد کرد ولی آندو زیر بار نرفتند « عمر و ابوعبیده هر دو گفتند : هیچ از مردم را نسزد که برتر از تو و حاکم بر تو باشد، که تو یار غار و نفر دومی، وانگهی پیامبر خدا (ص) ترا به نمازگزاردن فرمان داده است. بنابراین تو سزاوارترین مردم برای حکومتی.2

اهل سنت به اجماع در انتخاب ابوبکر در تایید او اشاره دارند که مردم همه و بدون تردید با ابوبکر بیعت کردند در حالی که فقط با رای چند نفر او انتخاب شد و می گویند : « بیعت السقیفه » یعنی اول بیعت که در سقیفه رفته بود و آن روز با ابوبکر جز آن جماعت خواص که در سقیفه حاضر بودند بیعت نکردند و « بیعت العامّه » یعنی روز بعد از سقیفه که ابوبکر به مسجد پیامبر (ص) رفت و جمله از مهاجر وانصار برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند.3

 

 آیه 38 سوره شوری و موروثی شدن خلافت

     بزرگترین دلیل اهل سنت برای اثبات حقانیت ابوبکر آیه 38 سوره مبارکه شوری است که به مومنین اعلام می شود که « و امرهم شوری بینهم » ( مومنان ) کسانی هستند که امورشان را با مشورت حل می کنند و از این آیه نتیجه می گیرند که در سقیفه عده ای از مومنان برای امر خلافت به مشورت نشستند و شخصی را برای خلافت برگزیدند. در حالی که تنها چند نفر از طرف کل مسلمین و با عجله در سقیفه نظران را بر دیگران غالب کردند.

از دلائل دیگر مهم  اهل سنت برای اینکه علی (ع) جانشین پیامبر اسلام نیست این اسلام که اگر علی (ع) به جانشینی می رسید خلافت مسلمین همچون پادشاهی موروثی می شد. این در حالی است که ما به کرات در قرآن کریم در این مورد نمونه هایی داریم مثلاً هارون (ع) برادر حضرت موسی (ع) جانشین حضرت موسی (ع) گردید، شیث فرزند آدم نیز جانشین حضرت آدم (ع) شد، حضرت سلیمان بن نیز جانشین پدرش حضرت داوود شد. کمااینکه خود ابوبکر و عمر و عثمان نیز از فامیلهای نزدیک پیامبر (ص) بودند بطور مثال ابوبکر پدر همسر رسول الله عایشه بود و چگونه است که بحث جانشینی رسول خدا پیش می آید، برای علی (ع) نمی توان آن را در نظر گرفت اما در مورد ابوبکر چنین بحث هایی نیست.1

 

 علل عدم انتخاب علی (ع) به جانشینی پیامبر (ص)

الف) اعتبار سن، ریش سفیدی و ارزش های جاهلی : که ابوبکر در این زمان 60 ساله، عمر بیش از 50 سال و علی (ع) 33 ( به روایتی 36 سال ) سال سن داشت.

ب) حسادتها و رقابت های قبیله ای و قومی : که نمی خواستند خلافت در بنی هاشم تداوم یابد.

ج) حسادت نسبت به علی (ع) به علت احترام و اعتبار او نزد پیامبر (ص) : مثلاً جانشین کردن علی (ع) در مدینه در زمان حرکت به سوی تبوک توسط پیامبر (ص) ( پیامبر (ص) 27 غزوه انجام دادند که علی (ع) در 26 غزوه حضور داشتند. و تنها در تبوک به دستور پیامبر (ص) در مدینه ماند و جانشین پیامبر (ص) بود )، ابلاغ سوره برائت از مشرکیت ( در سال 9 هجری که ابتدا ابوبکر برای این کار تعیین شد که پس از نزول وحی که باید نزدیکترین کس بر تو ( پیامبر ص) باید اینکار را انجام دهد این ماموریت به علی (ع) سپرده شد )، ازدواج علی (ع) با فاطمه (س) علی رقم تقاضاهای قبلی ابوبکر و عمر.

د) عدالت علی (ع) : عدالت علی (ع) در اجرای احکام الهی و در نبرد با مشرکان که خیلی از آنها را به هلاکت رساند و از دست اندازی به بیت المال منع می کرد.1

 

دلایل شرکت نکردن علی (ع) در سقیفه

     برای این منظور دلایل مختلفی را می توان ذکر کرد که از آن جمله به موارد ذیل اشاره می شود:

1) حفظ حرمت پیامبر (ص) که هنوز به خاک سپرده نشده بود.1

2) جلوگیری از تهمت زدن بر علی (ع) مبنی بر حریص بودن بر مقام خلافت و دست یابی به قدرت.

3) تصور اینکه کار آنها به جایی نخواهد رسید و همگان بر شایستگی علی (ع) اذعان خواهند کرد.

4) تصور اینکه خرده هایی که به منتخب سقیفه متوجه می شود مبنی بر تحمیل نظر چند نفر بر کل مسلمین متوجه او نشود.

5) شاید فکر می فرمودند که در آن زمان کوتاه، خطری مسلمین را تهدید نخواهد کرد.

6) و مهم تر از همه اینکه او اعتقاد داشت که پیامبر (ص) در زمان حیات خود، برای چنین مسئله ی مهمی چاره اندیشی کرده و جانشین خود را در فرصت هایی مثل غدیرخم و عشیره اقربین تعیین کرده است.

  

علل بیعت علی (ع) با ابوبکر

     به روایتهای مختلف علی (ع) پس از چهل روز یا هفتاد روز مجبور به بیعت با ابوبکر شد که این بیعت پس از شهادت حضرت زهرا (س) ( که هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و اجازه شرکت کردن ابوبکر و عمر را در مراسم تدفین خود را نداد ) صورت گرفته است که در ذیل به موارد مهمی از آن اشاره می کنیم :

1) بحران ارتداد و بحران سیاسی به هنگام رحلت پیامبر (ص) :که برخی به آیین بت پرستی برگشته و بت پرست شدند و کسانی چون مسیلمه، طلیحه و سجاح ادعای پیامبری کرده بودند.

2) بیزاری علی (ع) از ایجاد خونریزی و کشتار بین مسلمانان : که علی (ع) راضی نبود که تنها یاوران صدیق و اندک خود یعنی اهل بیت، کشته شوند و شجره طیبه ی ولایت و امامت خشکانده شود.

3) بیم از تفرقه و اختلاف بین مسلمانان : ( که اسلام نو پا از طرفی امپراتوری رم شرقی مترصد فرصتی برای ضربه زدن بود و دشمنان داخلی یا همان ستون پنجم و منافین نیز منتظر شکافی در بین مسلمانان بودند.1

اخباری که دال بر سبق اسلام حیدر کرار دارد

   خواند میر در تاریخ حبیب السیر در ذکر بعضی از احادیث و اخبار که دلالت دارد بر سبق اسلام حیدرکرار می گوید : « در بسیاری از کتب معتبر بروایات صحت اثر محرز گشته که خیر البشر صلی الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه مبعوث شد و امیر المومنین علی کرم الله وجهه روز دیگر که سه شنبه بود تصدیق نبوت آن حضرت نمود... و آنکه امیر المومنین علی رضی الله عنه نخستین کسی است از عرب و عجم که با حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و سلم نماز گزارد، دیگر آنکه در تمامی غزوات علم سید کاینات بدست او بود، دیگر آنکه در روز مهراس قدم بر جاده شکیبایی ثابت داشته فرار نفرمود و یوم المهراس روز جنگ حنین را گویند، دیگر آنکه پیغمبر صلی الله علیه و سلم را غسل داد و بقبر وی در آمد.1

عشیره اقربین، آیه 55 سوره مائده ماجرای غدیر خم

الف) عشیره اقربین : که در دعوت خویشاوندان به اسلام، تنها کسی که تصدیق پیامبری آن حضرت را نمود و پیامبر (ص) او را به عنوان وصی و وزیر خود معرفی کرد.

ب) آیه 55 سوره مائده : در این آیه بیان شده است « انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا و الدین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون » یعنی همانا سرپرست شما خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده اند و نماز را به پای می دارند و زکات می دهند در حالیکه به رکوع می روند که روایات مختلفی دلالت بر این دارند که علی (ع) در حالت رکوع نماز بر پیرمرد فقیری که از او تقاضای کمک کرده بود، انگشترش را داد.

ج) ماجرای غدیر خم : پیامبر (ص) در دو ماه قبل از وفاتش در آخرین حجی که انجام دادند که به حجه الوداع معروف است در حین بازگشت از مکه مکرمه آیه سوم از سوره مبارکه مائده را بدستور خداوند تلاوت کرد در خصوص اتمام و اکمال دین بود و آن معرفی جانشین بعد از خودش بود که حدوداً 120 هزار نفر از حاضران نوشته اند که فرمودند : من کنت مولاه فهذا علی مولاه » که ابوبکر و عمر اولین کسانی بودند که به علی (ع) تبریک جانشینی پیامبر (ص) را گفتند.2

 

درد دلهای علی (ع) از ماجرای سقیفه

خطبه شقشقیه

     آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی  چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند... پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده و از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در محیط خفقان زا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟... پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندنه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت بردند.1

خطبه قاصعه

     پیامبر هر سال در کوه حراء به عبادت می پرداخت و جز من کسی او را نمی دید... هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم : این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله اش این است که او از اینکه در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته است، آنچه را من می شنوم تو نیز می شنوی و آنچه را می بینم تو نیز می بینی جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکی هستی.2

ردیف

نام افراد

مشخصات

1

حذیقه بن الیمان

کسی که مشاور پیامبر (ص) در خندق بود و از قبیلهاوس بوده و همچنان وفادار به علی (ع) بود و پسرش هم در رکاب علی (ع) در صفین به شهادت رسید.

2

حذیقه بن ثابت

از قبیله اوس بود که پیامبر (ص) او را دو الشهادتین خواند که همراه علی (ع) در جمل و صفین بود و در صفین به شهادت رسید.

3

ابو ایوب انصاری

از صحابه پیامبر (ص) که تا زمانی که خانه پیامبر (ص) در مدینه ساخته شد میزبان آن حضرت بود و در رکاب علی (ع) در جنگها بود.

4

سهل بن حنیف

او دوست بزرگ علی (ع) و با علی (ع) از مدینه به بصره آمد و علی (ع) او را به ولایت فارس منصوب کرد.

5

عثمان بن حنیف

بردار سهل و فرد بسیار محبوب علی (ع) بود و او را در زمان خلافت به ولایت بصره منصوب نمود.

6

البرئه بن غریب الانصاری

قبیله خزرج که با علی (ع) به کوفه آمد و در رکابش در جمل و صفین و نهروان جنگید.

7

ابن بن کعب

از شعبه نبو خزرج و یکی از رهبران فقها و قاریان قرآن در میان انصار بود.

8

ابوذر بن جندب الغفاری

یکی از چهار رکن شیعه بود که خلیفه عثمان او را به زادگاهش در ربذه تبعید کرد و در آنجا غریبانه درگذشت.

9

عمار بن یاسر

یکی از چهار رکن اولین شیعیان و دوستدان آن حضرت بود.

10

المقداد بن عمرو

مردی از عربستان جنوبی و یکی از چهار رکن اولیه شیعیان بود.

11

سلمان الفارسی

ایرانی الاصل و یکی از پیروان سرسخت علی (ع) بود.

12

الزبیر بن العوام

در ابتدا از حامیان محکم علی (ع) بود که بعدا در زمان خلافت علی (ع) قائله جمل را راه انداخت.

13

خالد بن سعد

از طایفه بنی امیه و تنها کسی از قبیله اش که به طرفداری از علی (ع) در مقابل جانشینی ابوبکر مقاومت کرد.

جدول شماره یک- افرادی که از بیعت با ابوبکر سرباز زده و به تبعیت علی (ع) و ناچاراً بعدها بیعت کردند.1

 

 

گزیده ای از کلمات قصار حضرت امیرالمومنین علی (ع)1

1) یکدم به مرگ بیندیشید در آستان مرگ لذت های جهان پایان گیرند ولی توده های گناه بر روی هم انباشته بمانند.

2) شوخی و شوخ چشمی خرد را خوار می سازد.

3) آنکس که گناهان کوچک را ناچیز شمارد خیره سرانه به گناهان بزرگ در افتد.

4) من همدمی دلنوازتر از تسلیم و رضا و میراثی سرشارتر از علم و هنر و جمالی دلاراتر از ادب نمی شناسم.

5) با کسان آنچنان باشید که در زندگانی شما شادمان باشند و بر مرگ شما گریبان بدرانند.

6) بنیان فقر و فنا نادانیست و هرگز نفس نادان روی غنا نبیند.

7) از مردم جاهل بدور بمانید، زیرا عنصر جاهل کانون زیان است، اگرچه همی بکوشد که سود رساند.

8) پشتیبانی که هرگز در هم نشکند، مشورت با خردمندان است.

9) آن لذت که با ذلت توام باشد، هرگز گوارا مباد.

10) کسی نباید جز به خدای خود امیدوار باشد و هیچ کس نباید جز از گناه بخود بهراسد.

11) ایمان را چهار ستون است : توکل بر خداوند، واگذارنمودن کارها به او، خواست او رضا دادن و تسلیم او و امر او بودن.

12) شکیبایی دو گونه است : شکیبایی در مصیبت که نیکوست و بهتر از آن صبر در برابر گناه است یعنی خودداری از آن

13) مومن به هنگام هیجانات جامعه، متین و به هنگام گرفتاری شکیبا و در وقت گشایش سپاس گذار است.

14) هر کس بتواند چهار صفت را از خود دور کند سزاوار است که ناملایمی نبیند : شتابزدگی، خودپسندی، لجاجت، تنبلی.

شعر همای رحمت در مدح امیرالمومنین (ع) از استاد شهریار1

آیت الله مرعشی نجفی شبی در خواب دید که مولا علی (ع) در جمعی با شاعران اهل بیت (ع) بود که از شهریار خواست که شعرش را بخواند و او این شعر را در مدح علی (ع) چنین سرود :

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا                  که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین                 به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند                       چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ                 به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن                    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من              چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب                     که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوشت عهد بندد زمیان پاکبازان                     چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت                 متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت              که زکوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایش                    چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان                که زجان ما بگردان ره آفت قضا را
چو زنم چو نای هر دم ز نوای شوق تو دم                که من غریب خوش تر بنوازد این نوا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی                    به پیام شنایی بنوازد آشنا را
زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب             غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

 

نتیجه

   در این کوتاه سخن ضروری است بر اساس آنچه که در این تحقیق مورد بحث قرار گرفت، نتایج حاصله را تشریح سازیم :

پیامبر اکرم (ص) در طول مدت 23 سال بدنبال نهادینه ساختن عدل و برادری و برابری و مساوات در بین جامعه ی اسلامی بود و ملاک برتری افراد را فقط بواسطه ی تقوی عنوان فرمودند. اما به محض رحلت آن حضرت، ارزش های جاهلی و امتیازات قبیله ای احیاء شد که به تجزیه ی وحدت سیاسی،فکری جامعه مسلمین انجامید و در این میان با رای چند نفر ابوبکر به خلافت رسید و علی بن ابیطالب (ع) که تداوم بخش رسالت رهبری الهی پیامبر (ص) بر اساس نص بود از رهبری جامعه کنار گذاشته شد. در این راستا علی (ع) به جهت حفظ حرمت پیامبر (ص) که هنوز مراسم کفن و دفن آن حضرت به اتمام نرسیده بود و به زعم اینکه قبلاً جانشینی او در دعوت خویشاوندان و در غدیر خم و... اعلام شده است در جلسه ی سقیفه حضور نیافت و حاضران در سقیفه با تصور اینکه علی (ع) تمایلی به کسب قدرت ندارد والا در سقیفه حاضر می شد به خاطر درگیریهای ممتد دو قبیله اوس و خزرج با همدیگر و اینکه نمی خواستند که دیگری بر آنها زعامت و رهبری داشته باشند و باز با تیزهوشی عمر بن خطاب و پیش دستی ابوبگر با همراهی ابوعبیده جراح به یکباره و با عجله به رای چند نفر از حاضرین در سقیفه، ابوبکر به جانشینی پیامبر (ص) انتخاب شد و علی (ع) برای بدست آوردن حق الهی خویش به تلاش های گسترده ای در جهت بسیج عمومی و فکری مسلمانان دست زد، لیکن برای جلوگیری از تفرقه بین مسلمین، دفع خطر مرتدین و پیامبران دروغین و خطر امپراطوری رم شرقی که مترصد شکافی در جامعه مسلمین بود و هم اینکه به جهت حفظ جان خاندان اهل بیت (ع) به جهت اصل تزاحم سکوت را پیشه ساخت در حالی که به فرموده خودش خار در چشم و استخوان در گلو بود و به دیدگان خود می نگریست که میراثش را به غارت می برند.

 

کتابنامه

1-ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، دکتر محمود مهدوی دامغانی،ج3، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1369.

2-ابن اثیر، عزالدین علی، تاریخ کامل، دکتر سید محمد حسین روحانی، ج3، چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1371.

3) جعفریان، رسول،تاریخ خلفا از رحلت پیامبر (ص) تا زوال امویان ( 11-132ه )، چاپ چهارم، قم، انتشارات دلیل ما، 1385.

4) جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، سیدمحمد تقی آیت الهی، چاپ پانزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.

5) خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین الحسینی، تاریخ حبیب السیر، محمد دبیر سیاقی، ج2، چاپ دوم، تهران، انتشارات کتابفروشی خیام، 1353.

6) دشتی، محمد، نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین (ع)، چاپ هفتم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1384.

7) شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، چاپ نوزدهم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375.

8) فاضل، جواد، زندگانی حضرت علی (ع)، علی اصغر عبداللهی، چاپ دوم، تهران، افراسیاب، 1380.

9) قائدان، اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابیطالب (ع)، چاپ سوم،  تهران، امیر کبیر، 1378.

10) همدانی، رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، سیرت ابن اسحاق، چاپ اول، تهران، انتشارات نشر مرکز، 1373.

11) یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، محمد ابراهیم آیتی، ج1، چاپ ششم، تهران شرکت انتشارات علی و فرهنگی، 1371.

12) منابع اینترنتی :

1) www.antisonni.blogsky.com

2) www.hawzah.net

3) www. asheghoone.com

 



1 – شهیدی،سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375، ص 106

2 – ( 11/8/ 89 ) www.hawzah.net

3  - جعفری، سیدحسین محمد: تشیع در مسیر تاریخ، سیدمحمد تقی آیت اللهی، چاپ پانزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1364،ص41

1 – شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 17

1 – یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، محمدابراهیم آیتی،ج1، چاپ ششم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،1371،ص 522

2 – جعفریان، رسول، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر(ص) تا زوال امویان، چاپ چهارم، قم، انتشارات دلیل ما، 1385،ص21.

3 – یعقوب، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج1، ص 527

1 – ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، دکتر محمود مهدوی دامغانی،ج3، چاپ اول، تهران، نشر نی، 1369، ص 150

2 – همان منبع، ص 144.

3 – همدانی، رفیع الدین اسحاق بن محمد ( ابن اسحاق)، سیرت رسول الله، سیرت ابن اسحاق، چاپ اول، تهران، انتشارات مرکز،1373، ص 553

1 – قائدان، اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن  ابیطالب(ع) پس از رحلت پیامبر (ص) تا قتل عثمان بن عفان، چاپ سوم،تهران، امیر کبیر، 1378، ص 48-53.

1 – ( 1/8/89 ) www.hawzah.net

1 – قائدان، اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی یعلی بن ابیطالب (ع)، ص 91-93

1 – خواندمیر، غیاث الدین بن همان الدین حسینی، تاریخ حبیب السیر، محمد دبیر سیاقی، ج2، چاپ دوم تهران، انتشارات کتابفروشی خیام، 1353، ص 9-10

2 – ( 1/12/2010 ) www.antisonni.blogsky.com

1 – دشتی، محمد، نهج البلاغه حضرت امیر المومنین (ع)، چاپ هفتم، تهران، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1384،ص45

2 – همان منبع، ص 381

1 – جعفری، سیدمحمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمد تقی آیت اللهی، چاپ پانزدهم، تهران :دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1364، ص 68-70

1 –فاضل،جواد،زندگانی حضرت علی (ع)، علی اصغر عبداللهی، چاپ دوم، تهران، افراسیاب، 1380، ص 544-565.

چرا کسی به غصب شدن حق علی(ع) اعتراض نکرد/ غدیر قابل انکار نیست

چرا کسی به غصب شدن حق علی(ع) اعتراض نکرد/ غدیر قابل انکار نیست

کسانی که از واقعه عظیم غدیر مطلع هستند و ابعاد استثنایی و نیز قطعیت وقوع این حادثه تاریخی را می دانند و از سوی دیگر بی اعتنایی عموم مسلمانان به مسئله انتصاب امیرالمومنین( علیه السلام) به مقام امارت و امامت مسلمین را می بینند، پرسشی تعجبی و استبعادی مطرح می کنند که اگر هزاران صحابه در غدیر خم حضور داشتند و همه شنیدند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) علی را به عنوان جانشین خود بعد از وفاتش تعیین کرد، پس چرا از این هزاران یکی نیامد و به غصب شدن حق علی اعتراض نکرد؟ حتی عمار بن یاسر و مقداد بن اسود و سلمان فارسی ـ رحمت الله علیهم ـ چیزی نگفتند و به کسانی که بلافاصله پس از رحلت پیامبر جلسه انتخاباتی تشکیل دادند و بر خلاف دستور مسلّم رسول خدا عمل کردند، اعتراض ننمودند؟

پاسخ

پیش از آن که به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازیم لازم است اشاره کوتاهی به این نکته مهم نمائیم که اصل واقعه غدیر توسط صدو ده نفر صحابی و هشتاد و چهار نفر تابعی در کتب معتبر روائی شیعه و سنی نقل شده است به گونه ای که جای تردید در وقوع این حادثه مهم و سرنوشت ساز برای کسی باقی نمی گذارد. (۱)

گذشته از منابع شیعی، ‌احادیثی که از طریق اهل سنّت درباره جریان غدیر وارد شده است، بر دو گونه می باشد: نخست احادیثی که نزول آیه تبلیغ یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک ... را در غدیر خم و جریان اعلام ولایت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ بیان می کند؛ دوم احادیثی که مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذکری از آیه به میان نیامده است، تعداد این احادیث نسبت به دسته اول بسیار است.

از جمله کتاب هایی که محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و  نزول آیه تبلیغ در روز غدیر خم را با اسناد مختلف به صورت مفصل نقل کرده اند، عبارت اند از: ابن عساکر، ‌تاریخ دمشق، ج ۲، فخررازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر) ج ۱۲ ـ ثعلبی، الکشف و البیان، (نسخه خطی)، حموینی، فراید السمطین، ج ۱. ابن صبّاغ مالکی، الفصول المهمّة. آلوسی، روح المعانی، ج ۶. و نیز از جمله کتاب هایی که علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آیه تبلیغ و نزول آن نکرده ولی اصل داستان و حدیث غدیر را ذکر کرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل، ‌ المسند، ج ۴. حاکم، المستدرک، ج ۳. الریاض النظر، ج ۳. طبری شافعی. سیوطی. الحاوی للفتاوی، ج ۱.

انساب الاشراف، بلاذری، ج ۲. المناقب، خوارزمی. کنزل العّمال، متقی هندی، ج ۱۳. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالکی. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج ۲. علاوه بر این کتاب ها، مرحوم علامه امینی نام دهها کتاب را می برد که حدیث غدیر در آن ها آمده است. (۲)

ضمناً در بعضی کتب اهل سنت این جمله پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ‌که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» بدون اشاره به جریان غدیر خم آمده است که از جمله آنهاست: الصحیح، ترمذی، ج ۵، ص ۲۹۷. السنن، ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۵. التاریخ الکبیر، ‌ بخاری، ‌ج ۱، ص ۳۷۵، تاریخ الاسلام، ذهبی، ج ۲، ص ۱۹۶. و دهها کتاب دیگر.

بنابراین واقعه غدیر چیزی نیست که قابل انکار باشد؛ لذا دسته ای از علمای اهل سنّت که نتوانسته اند اصل واقعه غدیر را انکار کنند، به تأویل و توجیه غیر منصفانه آن پرداخته اند.

اما اینکه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشکیل سقیفه و بعد از آن حق اهل بیت را نادیده گرفتند و با این حقیقت آشکار که در مرئی و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نیز در ادوار مختلفی از حیات پر بار رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصریح شده بود، مخالفت و یا سکوت کردند، به نظر می رسد این پرسش یکی از چالش های جدی فرا روی شیعه است زیرا شیعه:

الف) با بهره گیری از منابع معتبرِ خودِ اهل سنّت همان گونه که اشاره شد، به اثبات اصل ماجرای غدیر میپردازند؛ منابعی که در آن صدها صحابی و تابعی شناخته شده وجود دارد. (۳)

ب) با دلیل های متقن و شواهد مستحکم لغوی، قرآنی، سنتی و تاریخی، واژه ولایت موجود در روایت غدیر را به معنای سرپرستی و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان می دانند، نه دوستی. (۴)
ج) اثبات می کند پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در این ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پی تعیین جانشین بود نه معرفی کاندیدای خلافت. (۵)

با این همه درگزارش های تاریخی جز چند منبع، (۶) از واکنش شدید مردم و یاد آوری ماجرای غدیر خم کمتر سخن به میان آمده است، با آن که قطعا بیشتر مردم مدینه در ماجرای غدیر خم حضور داشتند، چرا پس از حدود ۷۰ یا ۸۴ روز، از این ماجرا آن را فراموش کردند؟

البته احتمال اعتراض عده ای از مردم و یاد کرد ماجرای غدیر به وسیله آنها و مخفی ماندن این واکنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد ولی در عدم گستردگی این اعتراض ها تردید نیست.

با توجه به ماجرای غدیر و تاکید پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمی نماید. بنابراین، واکنشی چنین محدود چگونه توجیه می شود؟ برای یافتن سرنخ های تاریخی این مشکل، باید موقعیت زمانی این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان های سیاسی و اجتماعی از زمان واقعه غدیر تا رحلت پیامبر اکرم ـ‌ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به دقت بررسی شود. بر این اساس، پیگیری بحث در چند محور زیر ضرورت دارد:

۱- قبل از تشکیل دولت مدینه به دست پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، مردم شهرهای بزرگ حجاز و بادیه ها، تحت نظام قبیله ای به سر می بردند. در این نظام سر آمد بودن در اوصافی چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباری و شرافت، معیار گزینش رهبر به شمار می آمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند.

۲- پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نخستین کسی بود که در این سرزمین نهادی به نام دولت پدید آورد و ارزش های فرا قبیله ای ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه های منطقه را تحت یک نظام واحد متمرکز سازد. مردمی که آن حضرت را پیامبر آسمانی می دانستند، تشکیل دولت از سوی او را امر الهی به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتی قابل توجه نشان ندادند.
۳- پیش از فتح مکه اسلام به گونه روز افزون در میان شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایی که سال بعد (سال نهم هجری) عام الوفود (سال هیئت ها) نام گرفت، یعنی سالی که مردم دسته دسته در قالب هیئت های مختلف نزد پیامبر اکرم ـ‌ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می شتافتند و اسلام خویش را آشکار می کردند. ناگفته پیداست، انگیزه همه این هیئت ها معنوی نبود و همه تازه مسلمانان ایمان محکم قلبی نداشتند.

۴- یکی از آموزه های اسلامی که پذیرش آن برای مردم دشوار می نمود، مسأله تعیین جانشین بود زیرا: الف) مردم فقط پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را دارای وجهه الهی می دانستند و حکومت فرا قبیله ای اش را می پذیرفتند. در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگی برخوردار نبود. (۷)

ب) هنوز بسیاری از مردم خود را مقیّد به اطاعت از دستورهای روزمره آن حضرت نمی دانستند چنان که در مواردی چون صلح حدیبیه، عمر اعتراض میکند و وضعیت خود را این گونه گزارش می کند: چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکی فرو نرفته بودم. (۸) در موردی دیگر نیز نسبت به تقسیم غنایم حنین. (۹) واکنش اعتراض آمیز نشان دادند.

ج) بسیاری از مردم اطاعت از فرمان های  مربوط به امو جاری زندگی  را نمی پذیرفتند زیرا هنوز از آموزه های جاهلی که به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمی دهد، دل نبریده بودند و طبیعی بود که مسأله ریاست دولت از ریاست یک قبیله مهم تر بدانند.

د) هنوز برخی از قریشیان تازه مسلمان چنان می پنداشتند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در راستای رقابت قبیله ای مسأله نبوت را مطرح کرده است. این گروه با توجه به اقبال عمومی مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولی با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنی هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گیری از پشتوانه فرهنگ قبیله ای مردم اعتراض خویش را روشن تر بیان کردند.

هـ) در زمان جاهلیت تنها اشرافی به مجلس مشورتی قریش (دار الندوه) راه می یافتند که به چهل سالگی رسیده باشند. (۱۰) بر این اساس، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود و کمتر از چهل سال(۱۱) داشت بسیار دشوار تر می شد. چنان که ابوبکر مکرر به آن حضرت می گفت: تو جوانی و فرصت برای خلافت داری.

۵- دو مسئله دیگر نیز پذیرش جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ را دشوار می کرد:
الف)  قریشیان به سبب دلاوری هایش در جنگ هایی مانند بدر و احد و به خاک و خون کشیدن بزرگان قریش، دل خوشی از امام علی  نداشتند و حتی برخی کینه‌هایشان را در دل پنهان کرده بودند. این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روی آورند و فضای جامعه آن روز را بر علیه امام علی ـ علیه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افکار و سیاست های پلید و شوم شان بهره گیری نمایند. عمر در این باره به امام علی ـ علیه السلام ـ می گفت: قوم شما (قریش) به شما مانند نگاه گاو به کشنده اش می نگرند. (۱۲)

ب) مردم قبایل مختلف خصوصا سران توطئه گر قریش و مهاجر، این نکته را درک کرده بودند که با توجه به لیاقت ها و استعداد های تیره بنی هاشم، اگر مسأله جانشینی در میان آنها تثبیت شود، ‌ هرگز از آن خاندان بیرون نخواهد آمد.

۶- نگاه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ، الهی و از روابط قبیله ای و خویشاوندی بسیار فراتر بود. زیرا به حفظ آئیین وحی می اندیشید و طبیعی است که آشناترین فرد به کتاب و سنّت و شجاع ترین و کوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند. البته پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با وضعیت جامعه آشنا بود. از اینرو از آغاز رسالت در موقعیت های گوناگون، با بیان های متفاوت ویژگی های حضرت علی ـ علیه السلام ـ را یاد آور می شد و از جانشینی اش سخن به میان می آورد. (۱۳)

آن بزرگوار سرانجام از سوی خداوند مأمور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان که برخی شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند آشکارا این مسأله را اعلام کند. (۱۴) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد. فرازی از آیه ۶۷ سوره مائده که از این دغدغه پیامبر پرده بر می دارد و به وی ایمنی می بخشد چنین است: «و الله یعصمک عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه می دارد. در این عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشا است. خداوند پیامبر را از چه چیز حفظ می کرد؟ و این «ناس» چه کسانی بودند؟

با توجه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نیز با توجه به این که سرانجام مسأله جانشینی امام علی ـ‌علیه السلام ـ به سامان نرسید، بعید به نظر نمی رسد که مراد از واژه «یعصمک» نگهداری پیامبر از هجوم فیزیکی و یکباره مردم باشد چنان که واژه ناس بر مردم عادی دلالت دارد و با توجه به اکثریت نو مسلمان آن زمان و کینه و توطئه عده ای از سران اصحاب نسبت به خلافت علی ـ‌ علیه السلام ـ، نیازی به حمل واژه بر غیر معنای ظاهری نباشد.

۷- تاریخ درباره بسیاری از حوادث مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ساکت مانده است امّا کالبد شکافی دو اتفاق مهم آن عصر، ما را با شدّت اهتمام پیامبر اکرم ـ‌صلی الله علیه و آله و سلم ـ برگزینش جانشین و گستره تلاش های مخالفان آن حضرت در عیان و نهان، آشنا می سازد. این وقایع عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا.

۱- سپاه اسامه: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در واپسین روزهای زندگی اش فرمان داد لشکری عظیم به فرماندهی جوانی به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهای کشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود. (۱۵) کالبد شکافی دقیق این جریان نشان می دهد رسول خدا ـ‌صلی الله علیه و آله و سلم ـ در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به چنین اقدامی دست یازید زیرا:

الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسیاری از نو مسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آن چه این تصمیم گیری را در نظر پیامبر اکرم ـ‌صلی الله علیه و آله و سلم ـ منطقی جلوه می داد دور ساختن مخالفان جانشینی علی ـ علیه السلام ـ از مدینه بود.

ب) انتصاب جوانی ۱۸ ساله(۱۶) به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب، جز برای از کار انداختن مهم ترین(۱۷) دستاویز مخالفان جانشینی علی ـ علیه السلام ـ هیچ توجیهی نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کارایی سر آمد اصحاب به شمار نمی آمد و از نظر سنی حدود ۱۵ سال از علی ـ‌علیه السلام ـ کوچک تر بود، با توجه به آنکه در بسیاری از ویژگی ها با حضرت علی ـ علیه السلام ـ قابل مقایسه نمی نمود، درمقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جّراح، عثمان، ‌طلحه، زبیر، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.

ج) دقت در ترکیب سپاه اسامة نشان می دهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی علی ـ علیه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. (۱۸) و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدینه باز می گشتند، با جمله تأکیدی: «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامة» (۱۹) از زبان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رو برو می گشتند. (۲۰)


۲- ممانعت از نگارش وصیت: این حادثه در واپسین روزهای حیات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تحقق یافت که احتمالا وجود مبارک پیامبر اعظم با بالاگرفتن زمزمه های مخالفت با جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار بر جای گذارد و از گمراهی امّت جلوگیری کند. مخالفان که این دستور را با نقشه های چند ماهه خویش ناسازگار می دیدند، به شدّت نگران شدند و با هزیان گو خواندنِ کسی که جز وحی چیزی بر زبان مبارکش جاری نمیشد، ‌ از نگارش این سند جلوگیری کردند. تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام می برد. (۲۱) اما آشکار است که تنها یک نفر، بی آنکه جریانی نیرومند پشتیبانش باشد، نمی تواند با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت کند. از اینرو بعضی از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند. (۲۲)

۸-نخستین تشکیل دهندگان این جلسه که با هدف تعیین خلیفه ای  غیر از حضرت علی ـ علیه السلام ـ در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار می آمدند، آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت به ویژه علی ـ علیه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله؟ آنهم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی نشان می دهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی ـ علیه السلام ـ، هر اسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می دانستند.

اقدام عجولانه آن ها در درک این نکته حیاتی ریشه دارد: آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی ـ علیه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان، ‌حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر می پرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصارِ حامی رسول خدا به قتل رسیدند، با بهره گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران درپی انتقام برآیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی ـ علیه السلام ـ را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعهِ انصار از توطئه های آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.

پس اصحاب غدیر، مهاجران، انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و از آن به خوبی با خبر بودند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلّم می دانستند، اما مشاهده تلاش های کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر می داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدید ترین روش ممکن سرکوب می کردند، آنها را از هر گونه اقدامی در جهت احیای غدیر باز می داشت. بنابراین طبیعی است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مومن و اندک یاران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم. آنها با توجه به زمینه های قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن می دیدند!

پاورقی:

۱- طهرانی، امام شناسی، ج ۷، درس های ۹۸ ـ ۹۹.
۲- امینی، ابراهیم، الغدیر، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۴ تا ۱۰۸.
۳- الغدیر فی الکتاب و الادب، ‌ج ۱، ص ۷۳ ـ ۱۴.
۴- همان.
۵- همان.
۶- مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج، طبرسی.
۷- مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفیانیان، جعفریان رسول، ص ۲۷ به بعد.
۸- المغازی، محمد بن عمر واقدی، ‌ ج ۱، ص ۶۰۶ ـ‌۶۰۷.
۹- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۱، ص ۶۳۱.
۱۰- تاریخ سیاسی اسلام، جعفریان رسول، ص ۹۸.
۱۱- علی ـ علیه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، ۳۳ سال داشت.
۱۲- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۹.
۱۳- موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنة و التاریخ، ‌ محمدی ری شهری، ج ۲.
۱۴- امینی، الغدیر، ج ۱، ص ۲۱۴.
۱۵- طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج ۴، ص ۵۴ ـ‌۵۸.
۱۶- همان.
۱۷- همان.
۱۸- محمد رضا مظفر، السقیفه، ص ۸۱ ـ ۷۷.
۱۹- شهرستانی، ‌الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۴.
۲۰- السقیفه، ‌ص ۸۱.
۲۱- عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی، من حیات الخلیفة، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۷.
۲۲- همان.