علل فراموشی غدیر
طاهره خاکساران1- فاطمه محسنی-زهرادربهانی
1. دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث-دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)
چکیده:
مقدمه: ولایت امیرالمؤمنین(ع) از همان اوّلین روزی که نبی اکرم(ص) برای اعلان رسالت و دعوت علنی مأمور شدند، مطرح شد. پیامبر دوراندیش و آیندهنگر اسلام نه تنها خط امامت را در طول تاریخ ترسیم کرد، و بر پایبندی به آن از مردم بیعت گرفت، بلکه حسن ختام هستی را که با آخرین وصی او و ظهورش تحقق مییابد نیز به مردم آن زمان، بلکه به بشریت گوشزد نمود. یکی از آسیبهای بنیادینی که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دنیای اسلام را تحت تأثیر جدی قرار داد، فراموشی واقعهی غدیر بود که با محروم ساختن علی(ع) از حق الهی خویش، جریان رهبری را از امامت به خلافت منحرف ساختند.
هدف : بررسی علل فراموشی غدیر از نگاه محقیقین علوم اسلامی
مواد و روش : این مقاله به صورت کتابخانه ای ، و با بهره گیری از برخی کتب روایی، تفاسیر ، و مقالات مرتبط در این زمینه به انجام رسیده است.
یافته ها: در مکتب شیعه بحث ولایت و امامت از جایگاه ویژهای برخوردار است .پیامبرمکرّم اسلام (ص) بعد از بعثت, از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هرجا و در هر زمان که شرایط اقتضا مىکرد, از فرصت استفاده کرده و مقام و منزلت على(ع) را به اصحاب یادآور مى شد و جانشینى او را به عام و خاص گوشزد مى نمود. احادیث یوم الدار, منزلت, ثقلین و... نمونه هایى از موارد فوق است. ولی هیچ یکِ آنها از نظر عظمت و صراحت و قاطعیت به پایه « حدیث غدیر» نمیرسد. در غدیر خم با نزول آیه تبلیغ ، رسول گرامی اسلام(ص) مأمور به ابلاغ حکم ولایت و جانشینی علی(ع) به مردم شد. ولی جمعیت انبوهی که در غدیر خم شاهد بر نصب مولا علی (ع) بر امامت امت بودند، پس از رحلت رسول خدا(ص)، پیمان شکنی کرده و حاضر نشدند در صحنه حاضر شده ، امام علی (ع) را یاری کنند. سرمنشأ اصلی اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاههای گوناگون در بارهی رهبری جامعه اسلامی، به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت در سقیفه بنی ساعده پدیدار گشت. جای نگرفتن اسلام در قلوب مردم، احیاى فرهنگ قبیله اى، احیای فرهنگ اشرافى ، حب ریاست و قدرت طلبی، ترس از عدالت علی(ع) و عقدهها و کینههای دیرینه و حسادت نسبت به علی(ع) ، از مهم ترین عوامل موثر در انتخاب نکردن امام علی (ع) به منصب خلافت و امامت بود که پیامد آن فراموشی واقعهی غدیر و سفارش پیامبر در باره ی امامت و رهبری علی (ع) و در نتیجه خارج ساختن جریان رهبری از امامت به خلافت بود.
نتیجه گیری: غدیر به عنوان مهمترین رویداد عصر رسول خاتم(ص)، که رسالت جهانی پیامبر را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل و پایداری نهضت اسلامی را تضمین میکرد ، و موجب نا امیدی تمام دشمنان اسلام شده بود، متأسفانه با برنامهریزی قبلی برخی از صحابه پیامبر(ص) پس از رحلت رسول خدا(ص) به فراموشی سپرده شد و سبب انحراف جریان رهبری جامعه اسلامی از مسیر تعیین شده الهی گردید. مردم و میزان آگاهی آنها از ارزشهای مهم دینی، نقش بسزایی در روند جریانات و تحولات جامعه دارد. شیعه وظیفه دارد طبق سفارش پیامبر اکرم(ص)، پیام غدیر را به نسل های بعد برساند و از تمام راههای ممکن و تواناییها و امکانات در جهت ترویج و بزرگداشت واقعه غدیر استفاده نماید، چرا که غدیر سند هویت شیعه است .
کلید واژه: غدیرخم ، امامت علی (ع)، فراموشی غدیر
مقدمه
ولایت امیرالمؤمنین(ع) از همان اوّلین روزی که نبی اکرم(ص) برای اعلان رسالت و دعوت علنی مأمور شدند، مطرح شد و رخداد غدیر اوج تثبیت ولایت امیرمؤمنان علی(ع) بوده به طوری که برای احدی عذر یا راه گریزی باقی نگذاشته است. همان تعبیری که حضرت صدیقه کبری(س) فرمود: « هَلْ تَرَکَ أَبِی یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْرا »[1].
آیا پدرم روز غدیر خم برای کسى جاى عذرباقی گذاشت؟
شیعه بر این باور است که کسی که رهبری جامعه اسلامی را عهده دار میشود، باید شایسته ترین و داناترین فرد نسبت به احکام و مسائل دین بوده و در بیان حقایق دین و معارف الهی و پاسخ به پرسشهای مذهبی مردم، همچون پیامبراکرم(ص)، مصون از خطا و اشتباه باشد. پس خلافت یک منصب الهی است و جانشین پیامبر باید از جانب خدا تعیین شود. زیرا آگاهی از صفاتی همانند علم و عصمت که از شرائط عمده جانشین پیامبر است، برای انسانهای عادی امکان پذیر نیست. و خداست که میداند این نعمتهای بزرگ را به چه کسانی عطا کند و دیگران، راهی برای دستیابی به چنین علم و آگاهی ندارند. هم چنین معتقد است که پیامبر از جانب خدای سبحان، این انتخاب الهی را در مواردی فراوان به مردم ابلاغ کرده است و ماجرای غدیر خم مهم ترین آنهاست. در این حادثه بود که وجود مبارک امیر مؤمنان علی(ع) از ناحیه خداوند عزّوجلّ به عنوان سرسلسله امامت و رهبری برگزیده شد.
حضرت رسول(ص) به همه نسلها درباره خطبه غدیرخم سفارش کردند: ای مردم ، آن چه مامور به ابلاغ آن بودم به شما رساندم و این ابلاغ حجتی است بر کسانی که شاهدند و حضور دارند و آن هایی که حضور ندارند و کسانی که متولد شدهاند و یا آنهایی که متولد نشدهاند. پس باید حاضرین به غایبین و پدرها به فرزندان تا قیامت این پیام را برسانند.[2]
طبق فرمایش نبی خاتم(ص)، انسانها مأمور شدند با وصی او تجدید عهد کنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا(س)، به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شوند. اما آنچه نوعا در اذهان مردم جاگرفت این مطلب بود که در غدیرخم، پیامبر اکرم (ص) فقط امیر مؤمنان علیهالسلام را به عنوان وصی و جانشین خود انتخاب کرد. در حالی که پیامبر دوراندیش و آیندهنگر اسلام نه تنها خط امامت را در طول تاریخ ترسیم کرد، و بر پایبندی به آن از مردم بیعت گرفت، بلکه حسن ختام هستی را که با آخرین وصی او و ظهورش تحقق مییابد نیز به مردم آن زمان، بلکه به بشریت گوشزد نمود و در بخشهای متعدد خطبه غدیر بر امامت تمامی امامان تصریح کرد و با صوت جلی فریاد کشید: «مَعاشِرَ النّاسِ اِنّی اَدَعُها اِمامَةً وَ وِراثَةً فی عَقِبِی اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلی کُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ وَ عَلی کُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ اَوْ لَمْ یَشْهَدْ»[3]
ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه میسپارم، و من ابلاغ کردم آنچه را مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند.
و در فرازی دیگراز خطبه غدیر فرمود:
«مَعاشِرَ النّاسِ اِنّی نَبِیٌّ وَ عَلِیٌّ وَصِیٌّ، اَلا اِنَّ خاتَمَ الاَْئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ الْمَهْدِیُّ اَلا اِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدّینِ، اَلا اِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ، اَلا اِنّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها اَلا اِنَّهُ قاتِلُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ اَهْلِ الشِّرْکِ، اَلا اِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لِاَوْلِیاءِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ اَلا اِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ اللّهِ»[4]
« ای مردم! به راستی من نبی، و علی وصی من است. بدانید که آخرین امامان ما مهدی قائم(عج) است. بیدار باشید او غالب بر اساس دین، انتقام گیرنده از ظالمین، فاتح قلعهها و منهدم کننده آنها، و کشنده هر قبیلهای از اهل شرک است. اوست که انتقام دوستان خدای عزیز و جلیل را میگیرد و دین خدا را یاری میکند».
امامت به عنوان شأنی است از شئون پیامبر اکرم (ص) که با رحلت آن حضرت پایان نمیپذیرد و حقیقتی است که باید در جهان اسلام ادامه یابد، بنابراین تداوم رهبری الهی توسط شخص نبی اکرم (ص) برنامهریزی شد. اما نکتهای که حائز اهمیت است این است که رهبر جامعهای که به عنوان امام نقش ایفاء میکند با حاکمی که خود را خلیفه میخواند بسیار تفاوت دارد. در بحث امامت، صلاحیتهای ممتازی لحاظ شده که امام را شایسته قافله سالاری امت اسلامی میسازد، صفاتی همچون عصمت، علم، عدالت و...که در صورت تجمع در یک فرد او را در مقام امامت قرار میدهد لذا جایگاه امام متفاوت است با کسی که طبق نظر اهل حل و عقد یا با نظر شورا یا حتی با نظر مردم بر منصب حاکمیت و رهبری تکیه میزند. [5]
به همین جهت یکی از آسیبهای بنیادینی که پس ازرحلت پیامبر اکرم(ص) دنیای اسلام را تحت تأثیر جدی قرار داد، فراموشی واقعهی غدیربود که با محروم ساختن علی(ع) از حق الهی خویش، جریان رهبری را از امامت به خلافت منحرف ساختند. این مقاله با توجه به اهمیت مسأله غدیر و سفارش و تأکید رسول اکرم(ص) مبنی بر رساندن پیام غدیر به جهانیان تا روز قیامت، به علل فراموشی غدیراشاره دارد.
یافتهها
در مکتب شیعه بحث ولایت و امامت از جایگاه ویژهای برخوردار است و آیات و روایات زیادی اهمیت و لزوم آن را تأیید میکند. حضرت امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر 5 پایه بنا شده است، نماز ، زکات، روزه ، حج و ولایت. و برای هیچ کدام ازچهار اصل قبلی، به اندازه ولایت ، سفارش نشده است، ولی مردم چهار اصل قبلی را رها کردند.[6]
پیامبرمکرّم اسلام (ص) بعد از بعثت, از آغاز رسالت خود تا زمان ارتحالش در هرجا و در هر زمان که شرایط اقتضا مىکرد, از فرصت استفاده کرده و مقام و منزلت على(ع) را به اصحاب یادآور مى شد و جانشینى او را به عام وخاص گوشزد مى نمود که احادیث یوم الدار, منزلت, ثقلین و... نمونه هایى از موارد فوق است. ولی هیچ یکِ آنها از نظر عظمت و صراحت و قاطعیت به پایه « حدیث غدیر» نمیرسد. در غدیر خم با نزول آیه تبلیغ ، رسول گرامی اسلام(ص) مأمور به ابلاغ پیام مهمّی میشود:
یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ. (مائده/67)
اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمىکند.
حضرت مأمور به ابلاغ امر بسیار مهمی میشود که عدم تبلیغ آن مساوی با عدم تبلیغ رسالت در مدت 23سال است . به علاوه این موضوع مهم، مخالفان سرسختى داشته که پیامبر (ص) از مخالفت آنها که ممکن بوده مشکلاتى براى اسلام و مسلمین داشته باشد، نگران بوده است، به همین جهت خداوند به او تأمین و اطمینان خاطر میدهد.[7]
جاى تردید نیست که این حکم، حکمى است که حائز کمال اهمیت است به حدى که جا دارد رسول اللَّه (ص) از مخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده خود وى را دلگرم و مطمئن سازد، حکمى است که در اهمیت به درجهایست که تبلیغ نشدنش، تبلیغ نشدن همه احکام دین است، و اهمال در آن اهمال در همه آنها است، حکمى است که دین با نبود آن جسدى است بدون روح که نه دوامى دارد و نه حس و حرکت و خاصیتی. حکمى است که مایه تمامیت دین و استقرار آن است، حکمى است که انتظار مىرود مردم علیه آن قیام کنند، و در نتیجه و رق را برگردانیده و آنچه را که رسول اللَّه (ص) از بنیان دین بنا کرده منهدم و متلاشى سازند. همچنین نشان میدهد رسول اللَّه (ص) هم این معنا را میدانسته و از آن بیمناک بوده، لذا در انتظار فرصتى مناسب و محیطى آرام، امروز و فردا مىکرده که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمین هم آن را بپذیرند. و در چنین موقعى این آیه نازل شده ، و دستور فورى و اکید به تبلیغ آن حکم داده است.[8]
این آیه از سوره مائده در آخرین ایام حیات درخشان پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله) نازل شد و پس از آن نیز حکمى از احکام ذکر نشده است در اثر اینکه در همان ایام، واقعه شگفتآور خاتم بخشى على بن أبی طالب(ع) بود که در مسجد پیامبر در حضور گروهى از مسلمانان اتفاق افتاد و آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» نازل شد و از او تقدیر نمود و او را تالى رسول خدا و ولى و اولى بتصرف بر مسلمانان خوانده و معرفى نمود. از این جهت مردم سابقه داشتند که پیغمبر اسلام در تعقیب آن آیه در باره ولایت عامه و وصایت على بن أبی طالب به طور صراحت با مردم گفتگو خواهد نمود و بدین مناسبت جمله «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» نیز مبنى بر تأکید و خطاب به پیامبر است که چنانچه در باره اعلام این حکم به مردم کوتاهى نمائى وظیفه رسالت خود را انجام ندادهاى و غرض تصریح به اهمیت این حکم بوده که رکن دین اسلام و محصول رسالت اوست. و نیز مردم از این خطاب تهدید آمیز بفهمند که رکن دین اسلام و روح احکام آن همین حکم است که چنانکه آنرا نپذیرند به منزله آن است که دین اسلام را نپذیرفتهاند و خطاب تهدید از این نظر نیست که احتمال رود رسول خدا در باره ابلاغ این حکم اهمال میفرماید، زیرا ساحت او منزه است از اینکه در انجام رسالت کوتاهى نماید بلکه به لحاظ اهمیت این حکم است که به منزله روح دین اسلام است و سایر احکام بمنزله جسد آنست و ادامه دعوت آن در جهان وابسته به تبلیغ آن حکم است. و جمله: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نیز مبنى بر تأمین خاطر پیغمبر اسلام است که پروردگار، تو را از خطر مردم منافق ایمن میدارد و توطئه آنان را نقش بر آب مینماید.[9]
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله در غدیر خم، براى بیان مقام حضرت على علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ * (مائده/55)
ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند: همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند».
و خود على علیه السلام نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مىخواند.[10]
نویسنده محقق علامه امینى در" الغدیر" حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر ص و با اسناد و مدارک و از 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند و کتاب معروف اسلامى نقل کرده است که نشان مىدهد حدیث مزبور یکى از قطعىترین روایات متواتر است و اگر کسى در تواتر این روایت شک و تردید کند. باید گفت که او هیچ روایت متواترى را نمىتواند بپذیرد.[11]
نکته مهم این است که چرا با توجه به اهمیت این امر خطیر [ولایت و جانشینی علی (ع)] و تأکید و سفارش پیامبر(ص) بر آن ، واقعه غدیر به فراموشی سپرده شد؟
بیگمان علل و عوامل مختلفی در فراموشی غدیر دخالت دارند، ولی مهم ترین آنها به شرح زیر میباشد:
1 ـ جای نگرفتن اسلام در قلوب مردم
بسیارى از سران قریش و قبایل اطراف در اواخر عمر پیامبر(ص) در سالهای هشتم و به خصوص نهم هجرت پس از فتح مکه، اسلام آوردند که اسلام آوردن سران قریش یا بیشتر از روى اکراه بود و یا مقاصد دیگری داشتند. و اسلام آوردن بیشتر قبایل به این صورت بود که وقتی رئیس قبیله اسلام می آورد، تمام افراد قبیله پشت سر رئیس قبیله اسلام می آوردند به همین جهت اسلامشان از روی آگاهی و بینش نبود، و ایمان در قلوبشان نفوذ نکرده بود همچنانکه خداوند در سوره حجرات, به این امر اشاره دارد:
* قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْایمَانُ فىِ قُلُوبِکُمْ وَ إِن تُطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا یَلِتْکمُ مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیًْا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. (سوره حجرات/14)
[برخى از] بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید از [ارزشِ] کردههایتان چیزى کم نمىکند. خدا آمرزنده مهربان است.
بدین ترتیب نهضت اسلام، نهضت جوان و نهال نوبنیادی بود که هنوز ریشههای آن در دلها رسوخ نکرده و اکثریت قابل ملاحظهای، آن را از صمیم دل نپذیرفته بودند و همین امر موجب شد که مردم بعد از پیامبر(ص) به طور جانانه از حق على(ص) دفاع نکنند.
2- احیاى فرهنگ قبیله اى
رسول خدا(ص) در طول دورهی رسالتش کوشید تا فرهنگ مبتنی بر نظام قبیلگی را از بین ببرد و جامعهای بر اساس ایدههای قرآنی و تقوا بناکند. اما با همه تلاش او، این فرهنگ در بطن جامعه اسلامی به روند خود ادامه داد. اگر چه در زمان پیامبر مکرّم اسلام (ص)، مجالی برای نمود پیدا نکرد. اما به علت نامساعد بودن شرایط, اختلافات قبیله اى ریشه کن نشد. [12]
پیامبر خدا(ص) در دوران حیات خود از آیندهی جامعه اسلامی سخت نگران بود و با مشاهده یک سلسله حوادث ناگوار این احتمال در ذهن او قوت میگرفت که ممکن است گروه یا گروههایی پس از در گذشت او به دوران جاهلی برگردند و سنن الهی را به دست فراموشی بسپارند. سرانجام هم پس از رحلت رسول خدا (ص) تمایلات نهفته جاهلی آشکار و در سقیفه بنی ساعده ظهور پیدا کرد . بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنی ساعده گرد آمده بودند به خوبی نشان میدهد که در آن روز چگونه تعصبهای قومی و عشیرهای و افکار جاهلی بار دیگر خود را از خلال گفت و گوهای یاران پیامبر(ص) نشان داد و روشن شد که هنوز تربیت اسلامی در جمعی از آنان نفوذ نکرده و اسلام و ایمان جز سرپوشی بر چهرهی جاهلیت ایشان نبوده است.[13]
3 ـ احیای فرهنگ اشرافى
به دنبال احیإی فرهنگ قبیلهاى, فرهنگ اشرافى نیز رشد کرد, اشراف در فرهنگ قبیلهاى جایگاه ویژه اقتصادى و سیاسى داشتند. بیش از هفتاد نفر از سران قبایل در جنگ بدر و اُحُد به دست امام علی (ع)کشته شده بودند. و اشرافیت مکه در صدد انتقام و التیام این زخم بودند که حوادث ناگوارى چون غصب خلافت, حوادث خونین جمل, صفین و نهروان را بوجود آوردند.
4 ـ حب ریاست و قدرت طلبی
برخى از صحابه با توجه به نفوذى که در خانه پیامبر(ص) داشتند و به وسیله بعضى از زنان پیامبر(ص) اسرار خانه او را مى دانستند و با توجه به این که خواهان قدرت بودند و حداقل مقام هاى دوم و سوم را خواهان بودند, وقتى در زمان حیات حضرت رسول مکرّم اسلام(ص) به منصب دست نیافتند، تصمیم گرفتند زمینه ریاست خود را بلافاصله بعد از رحلت پیامبر(ص) فراهم کنند. و با این کار چنان ضربهاى به وحدت اسلامى زدند که در طى قرون متمادى مسلمانان نتیجه این اقدام را دیدند و مى بینند.
على(ع) نیز به این امر اشاره دارد و میفرماید: قومى با حرص, ولع و بخل زیادى، طالب خلافت شدند و آن را از دیگران باز داشتند .
5 ـ ترس از عدالت علی(ع)
اعراب با على(ع) آشنا بودند و سختگیرىهاى او را در برابر عدالت و حق در دوران حیات پیامبر(ص) به چشم دیده بودند. و از عدالت او در هراس بودند, و میدانستند على(ع) اهل طفره و مداهنه و سهل انگارى نیست. وهمین مسأله موجب شد برخی تمایل به خلافت امام علی(ص) نداشته باشند.
6-عقدهها و کینههای دیرینه
بسیاری از قبایلی که در مدینه یا بیرون از آن زندگی میکردند نسبت به علی بیمهر بوده، کینه او را سخت به دل داشتند، زیرا علی(ع) پرچم کفر این قبایل را سرنگون و قهرمانانشان را به خاک ذلت افکنده بود. اینان، هرچند بعدها پیوند خود را با اسلام محکمتر کرده، به خداپرستی و پیروی از اسلام تظاهر میکردند، ولی در باطن نسبت به علی(ع) بغض و عداوت داشتند.[14]
آنها درک کرده بودند که با توجّه به لیاقت ها
و استعدادهای تیره بنی هاشم، اگر مسئله جانشینی در
میان آنان تثبیت شود، هرگز از آن خاندان، برون نخواهد رفت. و از
طرفی حضرت علی (ع) نزد قریشیان، به سبب دلاوری
هایش در جنگ هایی مانند بدر و اُحُد و به خاک و خون کشیدن
بزرگان قریش، چهره ای غیرقابل قبول داشت و این
پدیده سبب شد تا آنان به تبلیغات گسترده روی آورده و چهرة
علی ع را نزد همه اعراب، زشت جلوه دهند[15].
7-حسادت
برخى از
صحابه از قرب و منزلت على(ع) نزد پیامبر(ص) حسد مى بردند. این حسد به نحوى در میان اصحاب جلوه گر شده بود
که پیامبر(ص) آن را احساس مى کرد و به آن ها گوشزد مى نمود تا از حسادت خود دست
بکشند، به طورى که على(ع) در جنگ جمل وقتى سخن پیامبر(ص) را به یاد زبیر مى
اندازد, زبیر دست از جنگ مى شوید.
تدابیر رسول خدا در راستای تثبیت جانشینی علی(ع)در اواخر عمر شریفش
پیامبر(ص) به خوبی میدانست که رحلت او ، مسأله جانشینی اش را با بحران روبه رو خواهدکرد و ممکن است موازنه موجود در جامعه اسلامی را بر هم بزند و میان سران مهاجر با هم و یا مهاجر و انصار درگیری پدید آید و در نتیجه، هر یک از بزرگان صحابه مدّعی جانشینی آن حضرت شده و علی (ع) را از حق الهی خویش محروم سازند، لذا سپاهى به فرماندهى اسامه بن زید را مإمور حرکت به سوى شام نمود و اصحاب را تحریص به شرکت در آن سپاه نمود و متخلفین را لعن فرمود تا شاید بتواند موانعى را که برسر راه جانشینى على(ع) پس از رحلتش وجود داشت, برطرف سازد. اما سپاه اسامه با تمام اصرار پیامبر(ص) ، از دستورش تخلف کردند در حالی که هیچ دلیل موجهی برای ماندن یا برگشتن به مدینه نداشتند. پیامبر تنها چاره کار را در این دید تا در آخرین لحظات حیات، نامه ای بنویسد و امت را از فتنه ها برهاند اما کوشش پیامبر(ص) براى مکتوب داشتن آخرین وصیت نیز بی نتیجه ماند. و عمر در مقابل این درخواست پیامبر گفت: « انَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرُ حَسبُنا کِتَابُ الله» و پیامبر را به هذیان گویی متهم کرد.[16]
تاریخ در اینجا تنها از یک نفر نام میبرد، اما آشکار است که تنها یک نفر بی آنکه جریان نیرومندی پشتیبانش باشد، نمیتواند با رسول خدا(ص) مقابله کند.
شکل گیری جریان سقیفه
از نظر تاریخی سرمنشأ اختلافات در میان مسلمانان و ظهور دیدگاههای گوناگون در باره رهبری جامعه اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(ص)، به هنگام تعیین جانشینی آن حضرت، در سقیفه بنی ساعده پدیدار شد.[17]
شکل گیری جریان سقیفه مبتنی بر ارزشهای جاهلی و قبیلهای بود و هیچ ارتباطی با قرآن و سنت نداشت. برخی از آنها که در غدیر خم با علی (ع) دست بیعت داده بودند و خود را از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) می دانستند ، بلافاصله پس از رحلت حضرت(ص)، در سقیفه بر سر تعیین جانشین، باهم به رقابت پرداخته و حق کسی را که شایسته ترین فرد برای رهبری جامعه نو بنیاد اسلامی است را غصب کردند. در سقیفه سخن بر سر این بود که چه کسی باید حکومت کند نه چه کسی صلاحیت دارد حکومت کند و یا چگونه باید حکومت کند؟
آری، کسانی که در زمان حیات پیامبر(ص) نتوانسته بودند به منصبهای مورد علاقه خود دست یابند، و خواهان قدرت بودند، با استفاده از ارزشهای جاهلی و قبیلهای، راه را برای به دست گرفتن قدرت و رسیدن به حکومت باز کردند. آنها ارزشهای حقیقی را که تقوا ، علم، سبقت در ایمان، جهاد در راه خدا بود را فراموش کرده و ریش سفید بودن را برای خلافت، فضیلت شمردند و با تمسک به قرابت قریش با پیامبر(ص)، خود را مستحق تصدی جانشینی او دانستند. سرعت و شدت عمل اصحاب سقیفه به حدی بود که هرگونه عکس العمل را از امام (ص) گرفت ، امام در حال تغسیل و تکفین بدن پیامبر بود که قدرت طلبان از فرصت استفاده کرده وچنان در گرفتن بیعت سرعت عمل به خرج دادند که آب غسل پیامبر(ص) هنوزخشک نشده بود.
پیامدهای سقیفه
اتفاقی که در سقیفه افتاد و تصمیمی که بدون حضور بسیاری از بزرگان انصار و مهاجر گرفته شد، پیامدهایی را به دنبال داشت، از جمله:
1- فراموشی واقعه غدیر و سخن پیامبر در باره ولایت و امامت علی (ع)، که موجب بی حرمتیهایی از جمله آتش زدن در خانه حضرت فاطمه زهرا(س) شد ، که تا چندی قبل از آن، حتی به مخیله ی مسلمانان هم خطور نمی کرد.[18]
2- تغییر خلافت از مسیر تعیین شده رسالت و غصب خلافت علی (ع)، همان خلافتی که عهد الهی بود، به زمامداری فردی از قریش تنزل یافت و در ادامه به حکومت سلطنتی بنی امیّه تبدیل شد.
حوادث بعد ازسقیفه
اگرچه همه واقعه غدیر را از یاد نبردند و تلاشها و مخالفت هایی هم در این زمینه انجام شد ولی هر کدام به دلایلی بی نتیجه ماند، این حوادث عبارتند از:
1- تصمیم انصار برای برگرداندن خلافت به حضرت علی (ع)
با توجه به اینکه بسیاری از بزر گان انصار و مهاجر در سقیفه حضور نداشتند و تعیین خلیفه بدون حضور آنها صورت گرفته بود.
انصار بعد از انتخاب خلیفه اول در سقیفه و محرومیت آنها از حاکمیت، امیدوار بودند که خلافت را به علی (ع) برگردانند به همین خاطر در یک جا جمع شده و همدیگر را ملامت نموده و شعار ما جز با علی بیعت نمیکنیم را سر دادند اما عمر آنها را به توطئه بر ضد مهاجرین متهم ساخته و با رهبرشان با خشونت رفتار کرد.[19]
2- مخالفت بنی هاشم و عده ای از صحابه نزدیک پیامبر(ص) با خلافت ابوبکر
بنی هاشم و عدهای از صحابه نزدیک مانند سلمان ، ابوذر و مقداد که اندیشه روشنی از جانشینی رسول خدا داشتند و حق حاکمیت را تنها از آن علی (ع) می دانستند، باور نمیکردند که جز علی(ع) جانشین شود و برای اینکه مخالفت خود را به سمع مهاجر و انصار بلکه همهی مسلمانان برسانند، در خانهی حضرت زهرا(س) متحصّن شده، در اجتماعات آنها حاضر نمیشدند، ولی این تحصّن سرانجام درهم شکست و مخالفان خلافت مجبور شدند خانه دخت گرامی پیامبر(ص) را ترک گفته و به مسجد بروند.[20]
3- مخالفت گروهی، با انگیزه های سیاسی و رقابت های قبیله ای
گروهی دیگر از متعرضان با انگیزههای سیاسی و بر اساس رقابتهای قبیلهای، ابوبکر را شایسته این مقام نمیدیدند.برای مثال ابوسفیان می گفت تیم و عدی دون شأن ترینِ قریش و طبقات پایین این قبیله هستند و شایستگی حکومت بر قریش را ندارند.[21]
فعالیت حضرت زهرا(س) در دفاع از ولایت و امامت
حضرت زهرا(س) به عنوان نمونه عالی و منحصر به فرد زن مسلمان و دختر رسول خدا(ص) اولین کسی بود که به دفاع از علی (ع) برخاست و معتقد بود که امامت اهل بیت(ع) مو جب وفاق امت میشود.[22]
فاطمه زهرا (س) در همان لحظههای آغازین اعلام ولایت امیرالمؤمنین در غدیر خم، و تحقق بیعت عمومی برای ولایت، از پیمانشکنی و دوروئی مخالفان غدیر، آگاهی داشت. پیشگویی فاطمه (س )که از علم الهی او سرچشمه میگرفت، دیری نپایید که با وقوع سیقیفه به حقیقت پیوست. این کار آنقدر عجولانه انجام شد که عمر میگوید: «خلافت و بیعت با ابوبکر با عجله و بدون در نظر گرفتن حکمت و مصلحت انجام شد و خدا بود که ما را از شر آن حفظ نمود سپس میگوید: «ما ترسیدیم که اگر بدون بیعت با ابوبکر از آن جا خارج شویم، انصار با شخص دیگری بیعت کنند».[23]
خلیفه دوم در حدیث ابن عباس به این حقیقت اعتراف مینمایدکه: من فهمیدم که پیغمبر اکرم(ص) میخواهد خلافت علی را تسجیل کند ولی من برای مصلحت به هم زدم. خلافت از آنِ علی بود ولی اگر به خلافت مینشست، مردم را به حق و راه راست وادار میکرد و قریش زیر بار آن نمی رفتند. از این روی وی را از خلافت کنار زدیم.[24]
فاطمه زهرا (س) که این حوادث را از قبل میدانست و آن را به علی (ع) نیز یادآوری میکرد، نمیتوانست در مقابل آن ساکت و آرام بنشیند و مسئولیت سنگین خویش را در دفاع از «امامت و ولایت» نادیده بگیرد، لذا تلاش میکرد خفتهها را بیدار و غافلان و فراموش کاران را به خود آورد ، و در موارد عدیدهای «حدیث غدیر»را که بزرگترین سند ولایت و امامت بو، به مردم یادآوری و گوشزد مینمود. حضرت زهرا (س) در پاسخ محمود بن لبید که پرسید چرا امام علی (ع) سکوت کرد و حق خود را نگرفت؟ فرمود: رسول خدا (ص) فرمود : مَثَل امام، مانند کعبه است، مردم باید در اطراف آن طواف کنند، نه آن که کعبه دور مردم طواف نماید. امّا افسوس کسی را مقدّم داشتند که خدا او را کنار زده بود و کسی را کنار زدند که خدا او را مقدّم داشت. تا آنجا که رهآورد بعثت را انکار کردند و به بدعتها روی آوردند [25].
علل سکوت على(ع)
باتوجه به اینکه علی (ع) پس از پیامبر(ص) شایسته ترین فرد برای ادارة امور جامعة اسلامی بوده و هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهی، قضایی، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پایة علی(ع) نمی رسید. از این رو انتظار می رفت که پس از درگذشت پیامبر(ص) بلافاصله علی(ع) زمام امور را در دست گیرد، و رهبری مسلمانان را ادامه دهد. اما عملاً چنین نشد و مسیر رهبری اسلامی پس از پیامبر(ص) منحرف گردید.
امام علی(ع) در خطبه معروف شقشقیه در باره غصب خلافت خود میفرماید: آگاه باشید، به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد درحالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند.[26]
امام در خطبه دیگری، فلسفه سکوت خویش را چنین بیان میدارد: در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، میگویند بر حکومت حریص است و اگر خاموش باشم ، میگویند: از مرگ ترسید! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب میگردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه عمیق! [27]
امام(ع) بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولی سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها ثمر بخش نبوده، چرا که خلیفه و هوادارانش طالب قدرت بودند. در این هنگام علی(ع) بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت. چنانچه امام در خطبه شقشقیه ، اشاره میکند: رِدای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده، از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که یا باید برای گرفتن حق خود بپاخیزم یا باید صبر پیشه سازم؟ پس از ارزیابی درست، صبر را خردمندانهتر دیدم، پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت میبرند.[28]
مهم ترین علل سکوت امام علی (ع) را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
1 ـ سفارش پیامبر(ص)
پیامبر(ص) به على(ع) توصیه فرموده بود: در صورتى که حقت را غصب کردند, اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد, براى گرفتن حقت دست به شمشیر ببر و گرنه صبر پیشه نما.
2 ـ حفظ وحدت جامعه اسلامى و نگه داشتن حرمت دین
در رهبریهای الهی و معنوی هدف بالاتر و ارجمند تر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد.[29]
على(ع) خلافت را حق خود مى دانست, اما حرمت دین را برتر از آن مى دید. و اگر دین ضربه مى دید, آن را نمى شد جبران کرد. على(ع) گرچه حق خود را حق دین مى دانست ولى وحدت دینى را لازمتر از حق خود مى شمرد .
حفظ وحدت اسلامی برای جلوگیری از آسیب های دینی و ارتداد مسلمانان، در سخنان امام (ع) جلوه گر است. حضرت می فرماید : قریش پس از پیامبر (ص) ، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن (بر غصب حق خود ) بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنها است. مردم تازه مسلمانند و کوچک ترین سستی، دین را تباه می کند[30].
3 ـ پیدایش مرتدین و پیامبران دروغین
هنگامی که خبر در گذشت پیامبر اکرم(ص) در میان قبایل تازه مسلمان منتشر شد گروهی از آنها پرچم ارتداد و بازگشت به آیین نیاکان را برافراشتند و عملاً با حکومت مرکزی به مخالفت بر خاستند. بنابراین در آن اوضاع و احوال که مهاجر و انصار وحدت کلمه را از دست داده، قبایل اطراف پرچم ارتداد برافراشته، مدعیان دروغگو در استانهای نجد و یمامه به ادعای نبوت برخاسته بودند، هرگز صحیح نبود که امام (ع) پرچم دیگری برافروزد و برای احقاق حق خود قیام کند.[31]
امام در نامه اى به مالک اشتر به باز گشت گروهی از اسلام اشاره کرده ویکى از علل سکوت خود را (پیدایش مرتدین) مى داند.[32]
4ـ کمى یاران و حامیان
امام علی(ع) در خطبه نهج البلاغه, یکى از علل سکوت خود را کمى یاران و حامیان خویش مىداند ، آنجا که می فرماید: پس از وفات پیامبر(ص) ، به اطراف خود نگاه کرده، یاوری جز اهل بیت خود ندیدم( که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد)، پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلختر از گیاه حنظَل، شکیبایی نمودم.[33]
امام صادق علیه السلام فرمود: على علیه السلام هزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مىگیرد! .[34]
5- میدان یافتن منافقین
منافقان وکسانی که به ظاهر اظهار اسلام کردند، همیشه منتظر بودند که در یک فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، بنابراین حضور آنها در میدان، یکی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبکر و به دست گرفتن حکومت توسط آن حضرت،که وعده یاری به او داده بودند، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهادی که ایجاد اختلاف و دو دستگی در میان مسلمانان و فتنه و آشوب و ضربه زدن به اسلام نوپای بود، اشاره میکند.[35]
نتیجه گیری
- برای ساختن یک جامعه مؤمن رهبری امام معصوم لازم است تا با تصرفات معنوی و هدایت، جامعه را به سرمنزل مقصود هدایت کند زیرا تا کسی را خداوند هدایت نکند، هدایت دیگران را به او نمیسپارد.[36]
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا.... ( انبیاء/73) و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مىکردند.
- بررسی دوران حیات پیامبر از بعثت تا رحلت و تحلیل وقایع و اتفاقات دوره 23 ساله رسالت، علل فراموشی غدیر را به خوبی آشکار میسازد. غدیر به عنوان مهمترین رویداد عصر رسول خاتم، که رسالت جهانی پیامبر را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل و پایداری نهضت اسلامی را تضمین میکرد ، و موجب نا امیدی تمام دشمنان اسلام شده بود، متأسفانه با برنامه ریزی قبلی برخی از صحابه پیامبر(ص)، پس از رحلت رسول خدا(ص)، به فراموشی سپرده شد و سبب انحراف جریان رهبری جامعه اسلامی از مسیر تعیین شده الهی گردید و فرصت مناسبی برای دشمنان اسلام فراهم ساخت تا دوباره قدرت را در دست گرفته و وقایع تلخی چون صفین، عاشورا و... را بوجود بیاورند.
- در اندیشه سیاسی شیعه، منشأ و سرچشمه حاکمیت، الهی است و به قبول و نفی مردم بستگی ندارد، با این همه، شرط اساسی تحقق این حاکمیت، پذیرش مردم است. هرگاه مردم این حاکمیت را بپذیرند، حاکم از سوی خدا خواهد بود و ارتباط مردم با او نیز یک رابطه ولایی است و این رابطه ولایی، در همه جا جریان دارد.[37]
- مردم و میزان آگاهی آنها از ارزشهای مهم دینی ، نقش بسزایی در روند جریانات و تحولات جامعه دارد. جامعه از رسول خدا اطاعت نکردند و جمعیت انبوهی که در غدیر خم شاهد بر نصب مولا علی (ع) بر امامت امت بودند حاضر نشدند در صحنه حاضر شده، او را یاری کنند. از پیکره اسلام آن دستهای از این هدایت بهرهمند شدند که حول محور امامت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) گرد آمدند که متأسفانه در اقلیت و مظلومیت قرار داشتند اما جهان اسلام هزینه این آسیب بزرگ را پرداخت. اگر غدیر فراموش نمیشد، عاشورا اتفاق نمیافتاد و این همه مصائب و مشکلات برای ائمه معصومین(ع) رخ نمیداد. شیعه وظیفه دارد طبق سفارش پیامبر اکرم(ص)، پیام غدیر را به نسلهای بعد برساند و از تمام راههای ممکن و تواناییها و امکانات در جهت ترویج و بزرگداشت واقعه غدیر استفاده نماید، چراکه غدیر سند هویت شیعه است واگر غدیر را از شیعه بگیریم، شیعه ، مشروعیت خود را ازدست میدهد.
فهرست منابع و مآخذ :
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
3. اسمعیلی، محمد ، آسیب شناسی عصر علی (ع)، ، مجله نهج البلاغه ،، ش 7، زمستان 82.
4. پورامینی، محمد باقر، فراموشی غدیر، مجله پرسمان ، ش 83، آذر 1388 ه. ش،
5. حسینی، جواد، در جستجوی استناد به حدیث غدیر در کلمات نورانی فاطمه زهرا (ع(، مجله مبلغان ، ش 38 ، اسفند 1381ش.
6. حسینى همدانى، محمد حسین، انوار درخشان، کتابفروشى لطفى تهران، چاپ اول، سال 1404 ق.
7. حیدری آقایی محمود، خانجانی قاسم، فلاح زاده حسین،رمضان محمدی، تاریخ تشیع(1)،زیر نظر دکتر سید احمد رضا خضری، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه وسازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، قم- زیتون، چاپ سوم، بهار1386ه.ش.
8. دانش ، اسماعیل ، پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) ، مجله اندیشه تقریب ، شهریور 1389.
9. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، اسفند 1368ه.ش.
10. طباطبایی ، سید محمد حسین ،تفسیر المیزان ،مترجم موسوی همدانی سید محمد باقر،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1374 ه. ش.
11. ........................................................................................، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ شانزدهم، 1383ش.
12. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج عتی اهل اللجاج، انتشارات مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ه.ق.
13. فتال نیشابورى، محمدبن احمد ، انتشارات رضى، قم، چاپ اول، (بی تا).
14. قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، سال1383 ش.
15. قمی (معروف به شیخ صدوق)، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی ابن بابویه ، کتاب الخصال ، جامعه مدرسین، 1403 ه .ق.
16. کلینى، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1362ش.
17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[1] محمد بن علـى بن بابویه قمى( معروف به شیخ صدوق)، الخصال، ج1، ص 173.
[2] محمد بن احمد، فتال نیشابوری ،روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج1، ص 96.
[3] احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج ، ج1، ص 62.
[4] همان ، صص 64-63.
[5] محمد اسمعیلی، مجله نهج البلاغه، شماره 7.
[6] ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کلینى، ج 2، ص 18.
[7] ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج5، ص 3.
[8] محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، ج6، ص 66.
[9] محمد حسین حسینى همدانى، انوار درخشان، ج5، صص 73-72.
[10] محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 3، ص 110.
[11] ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج5، ص 7.
[12] محمود حیدری آقایی، تاریخ تشیع 1، ص 75.
[13] جعفر سبحانی، فروغ ولایت، صص165-164.
[14] همان، ص 168.
[15] پور امینی، محمد باقر، مجله پرسمان، شماره 83.
[16] تاریخ تشیع1، ص 71.
[17]همان ، ص 75.
[18] عاشورا،ص 117.
[19] تاریخ تشیع1، ص 79.
[20] فروغ ولایت، ص 160.
[21] تاریخ تشیع1، ص 80.
[22] همان، ص81.
[23] جواد حسینی، مجله مبلغان، شماره 38
[24] طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 188.
[25] جواد حسینی، مجله مبلغان، شماره 38.
[26] نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 3، ص 45.
[27] همان ، خطبه 5، ص51.
[28] همان، خطبه 3، ص45.
[29] فروغ ولایت، ص 168.
[30] دانش، اسماعیل، مجته اندیشه تقریب.
[31] فروغ ولایت، ص 166.
[32] نهج البلاغه، نامه 62، ص 601.
[33] نهج البلاغه، خطبه 26، ص 73.
[34]قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج3، ص: 111.
[35] فروغ ولایت، ص 157.
[36] شیعه در اسلام ، ص 196.
[37] تاریخ تشیع1، ص 13.