راست گفتهاند که ماهی
قدر آب را نمیداند. لازم است هر چند وقت حرفهای افرادی که مدتی بیرون از
آب لهله زدهاند را بشنویم تا از شکر این نعمت غافل نباشیم.
به
گزارش رجانیوز، «ره یافتگان» نام بخشی است در نمایشگاه قرآن که هر شب
میزبان یکی از تازه مسلمان شده هاست. خواندن صحبتهای این افراد در این
روزها حسابی لطف دارد.
در ادامه گزیدهای از خاطرات چهار نفر از این بزرگواران آمده است.
پدرم معاون کلیسا بود اما جوابی برای سوالهایم نداشت
«گلندا اوربن» یک زن آمریکایی است که بعد از اسلام آوردن همراه همسر ایرانیاش به ایران آمده تا «فرزندانش
در یک محیط اسلامی تربیت و بزرگ شوند». او که بعد از دیدن فیلم محمد رسول
الله(ص) تحت تاثیر شخصیت سمیه قرار گرفته بود، این نام را برای خود برگزیده
است.
«بارها
شد که از پدرم که معاون کلیسا بود و یک پروتستان شدیداً مذهبی بود و از
کشیشان کلیسا سؤالاتم را می پرسیدم ولی جواب منطقی و قانع کننده ای دریافت
نمی کردم و همین موضوع مرا آزار می داد. عقلانی
بودن و منطقی بودن اسلام باعث شد من جذب آن شوم و این اهمیت بالایی برای
من داشت. من شیفته عقلانیت بی مانند اسلام شدم که همیشه باعث شعف من می شد و
همین باعث شد بتوانم به راحتی از گذشته خود جدا شوم.»
دختر
یک پروتستان شدیدا مذهبی و معاون کلیسا، با انتخاب خود حجاب را در همان
زمان زندگی در آمریکا انتخاب میکند. البته این انتخاب برایش ارزان تمام
نمیشود:
«من
در آمریکا دانشجوی پرستاری قبول شده بودم که به خاطر حجاب به من اجازه
تحصیل ندادند و دلیل می آوردند حجاب تو دکتر و پرستار و مریض را ناراحت می
کند. قبل در رشته میکروبیولوژی تحصیل می کردم و پس از اسلام آوردن مرا
بسیار اذیت می کردند و حتی شهریه 700 دلاری بنده به 2000 دلار افزایش یافت و
وقتی اعتراض کردم گفتند شهریه خارجی ها سه برابر است و به خاطر همین مسائل
از ادامه تحصیل بازماندم.»
گلندا
که حالا سمیه شده است، از امام رضا خواسته بود که توفیق خادمیاش را به او
اعطا کند و این توفیق هم اکنون بعنوان خادم افتخاری نصیب او شده است.
وهابیها باعث شدند شیعه شوم!
شهر کانو در نیجیریه محل تولد حافظ محمد سعید است. کشوری که جنوب غربی آن مسلماننشین و جنوب شرقیاش مسیحینشین است.
کسی که زمانی مذهب مالکی را تدریس میکرده است حالا یک شیعه تمام عیار
است. در شیعه شدن او دو عامل نقش داشته است. امام خمینی(ره) و وهابیها!
«عکس
امام خمینی در برخی از جنبشهای ما اسم رمز بود اما من از مذهب و
آموزههای امام غافل بودم» تا اینکه او با دیدن عکس امام به دنبال فهمیدن
راه و منش امام میرود.
اما دلیل دوم مصداق همان ضرب المثل معروف است که عدو شود سبب خیر: «وهابی های نیجریه علیه ایران و تشیع تبلیغ می کردند و سعی داشتند مردم را از علاقه به این دو منصرف کنند. با
وجود این گونه تبلیغات مردم نیجریه بیشتر کنکجکاو می شدند که ایران و تشیع
را بشناسند و پس از تحقیق و جست و جو به این مسأله پی بردند که تشیع مذهبی
منطقی و عقلی است و ایران نیز آن گونه که وهابی ها درباره این کشور تبلیغ
می کنند، نیست و تبلیغ شیعه هراسی و ایران هراسی توسط وهابیون نتیجه ای بر
عکس داده و مردم را مشتاقانه به دنبال آشنایی با این دو مبحث می کشاند و در
نهایت به نفع ایران و تشیع تمام می شد.»
شیعه
شدن او را با 5 سال در سایه اذیت و تهدید به ترور از سوی وهابیها زندگی
کردن اشنا کرده است. اما او که به گفته خودش با واقعه غدیر شیعه شده است از
این راه پا پس نخواهد کشید.
نماز خواندن در جایی که شهید چمران بوده است لذت بخش است
تک
فرزند خانوادهای امریکایی بود و مورد محبت پدر و مادرش. این محبت حتی بعد
از اسلام آوردن او هم قطع نشد. سوالهایی داشت که جوابی برایشان پیدا
نمیکرد تا اینکه آشنایی با مردی ایرانی (که بعدها همسرش شد) او را با قرآن
آشنا ساخت. جواب سوالهایش را در قرآن پیدا کرده بود.
«ترزا کیم کرانفیل» که حالا به اسم لیلا میشناسندش بارها به ایران آمده بود تا اینکه از 5 سال پیش دیگر کاملا ساکن ایران شده است.
«بیشترین
تاثیر را بر من قرآن داشت و بعد از آن آیتالله بهجت از افرادی بود که
تاثیر زیادی بر زندگی من بعد از مسلمان شدن داشتند. کتابها، دعاها و
ذکرهای ایشان را سعی میکردم بخوانم، با اینکه خواندن فارسی برایم سخت بود
اما آرام میشدم و تاثیر خوبی بر من داشت.»
مرسد آیت الله بهجت، هنوز بهترین خاطرهاش دیداری صمیمی با امام خمینی(ره) است: « یکی
از خاطرات خوبم در ایران، دیدن امام خمینی(ره) از نزدیک بود. آن زمان امام
خمینی در قم زندگی میکردند و در یک جلسه خصوصی با ایشان صحبت کردیم.
شخصیت نورانی و خوب ایشان برایم یکی از بهترین خاطرات و تاثیرگذارترینشان
بود. در بین اماکن ایران هم، مسجد جامع خرمشهر برایم جذابیت دارد. وقتی میبینم این همه شهید در آنجا حاضر بودند، کسانی مانند شهید چمران و...، نماز خواندن در آنجا را برایم لذتبخش میکند.»
اما
او به نکتهای درباره تفاوت زندگی در ایران و آمریکا اشاره میکند که حتما
برای ماهیهایی که درون آب و از آن غافلیم، حتما قابل توجه است: «زندگی در
جامعه ایران برایم راحت است، زیرا اگر هر روز اذان را نشنویم نمادهای دین
را نبینیم، امکان دارد دچار انحراف شویم. در جامعه غیر اسلامی کسی نیست که
امر به معروف و نهی از منکر کند و این ویژگی خوب جامعه ایران است. رادیو
قرآن و مساجد و دیگر برنامههای دینی این دین را در ایران زنده نگه داشته
است و این خیلی اهمیت دارد.»
لیلا خان علاوه بر هیئات مذهبی و مجالس روضه و مولودی، مقید است که در راهپیماییهایی نظیر روز قدس و 22 بهمن هم شرکت کند.
اولین مسلمان السالوادور
«اسکار السالوادوری»
اولین مسلمان کشور السالوادور در آمریکای لاتین، علاوه بر اینکه به پنج
زبان زنده دنیا مسلط است، مدرک کارشناسی هنرهای دراماتیک را دارد و مدرس
دانشگاه در رشته زبان پرتغالی هم هست.
«وقتی من مسلمان شدم به همسرم گفتم که من تنها مسلمان این کشور هستم و تنها هستم و امیدوارم من را در تنهایی خود بپذیری.»
او
بخشی از کتابخانهمحل کارش را به کتب اسلامی اختصاص میدهد. جزوات
اینترنتی را میگیرد و پرینت میکند تا بعد از سه سال علاوه بر همسرش دومین
نفر هم در السالوادور مسلمان شود. اما حالا 100 شیعه در السالوادور زندگی
میکنند.
«بعد از مهاجرت من و همسرم به ایران، مادر زنم به ایران آمد و برای یک ماه آمد ولی یک سال ماند و الان خواستار زندگی در ایران است. زندگی
مسلمانان در کشور من راحت نیست. زیرا من می دانم که در این کشور ارتباط
بردگی است و در حالی که انتخابات وجود دارد ولی مردم آنجا نمی تواند تصمیم
مستقل بگیریم و دائما تابع آمریکا است و با کشورهای اسلامی در ارتباط
نیستیم»
اسکار
که نام مصطفی را برای خود برگزیده است امیرالمومنین و فاطمه زهرا (علیهما
السلام) را الگوی خود میداند و در ررابطه را تفاوت ایران و کشورش میگوید:
«من برای ایرانیان افسوس می خورم زیرا هنوز نمی دانند که دارای چه نعمتی
هستند که در کشور اسلامی زندگی می کنند. در آمریکای لاتین می توان ساعت 8
بیرون باشیم در حالیکه در ایران امنیت زیادی وجود دارد و این به برکت
جمهوری اسلامی ایران است»
او
درباره خانوادههای ایرانی و السالوادوری هم به نکتهای اشاره میکند:
«وقتی برای نخستین بار به ایران آمدم، با دیدن روابط خانوادگی در اینجا
بسیار متعجب شدم. در کشور ما روابط خانوادگی اصلا به این صورت وجود ندارد
که بخواهد گرم یا سرد باشد. در آنجا بچهها به سن 15 یا 16 سالگی که
میرسند، از خانه بیرون میروند و مستقل زندگی میکنند. در کشور ما احترام
به پدر و مادر هم وجود ندارد.»